امروز پستی خوندم که نویسندهش ادعای اقتصاددان بودن نداشت، بلکه به سواد رسانهای خودش میبالید. برداشتی که من از پست کردم، اینه که نگارنده معتقد بود درسته که حکومت فعلی کاستیهایی داره، اما مردم ایران مطالعهی عمیق ندارن و به رسانههای سطحی خارجی گوش میسپارن و انقلابشون از سر هیجانه، بی اینکه فکری پشتش باشه. برنامهای برای بعدش ندارن و گزینهی جایگزینی تو ذهنشون نیست. این قسمت رو عینا از پست نقل میکنم:
"وقتی میتوان با یک اتفاق مانند فوت مهسا امینی، چنین جرقهای ایجاد کرد که بخش قابل توجهی از مردم، سالها از محتوای سطحی استفاده کرده باشند. مردمی که واکنشهای هیجانی، احساسی و در لحظه را به فکرورزی، بررسی و صبوری ترجیح میدهند و به این فکر نمیکنند که بعدش چه میشود."
من خیلی به این پست فکر کردم. میدونستم که بخشی از صغراش درسته (بله، اینکه بعدش چی میشه نامعلومه و روی اینکه بعدش چی روی کار بیاد و چهجور حکومتی برپا بشه اجماع وجود نداره) ولی چیزی توی ذهنم جور در نمیاومد و بعد از ساعتها فهمیدم که چی.
فرض کنید امروز آمریکا حمله میکرد به ایران، تمام رجال سیاسی شناخته شده، قدیمی و جدید، وابسته به هر جناح سیاسی رو میکشت. هر کسی که کوچکترین سمتی داشت، هر گزینهای که برای مدیریت ولو یک بقالی جنمی داشت، وسط میدان آزادی دار میزدن. بعد چند تا جک و جسیکا وارد میکرد که کشور رو اداره کنن. جکها و جسیکاها در اولین قدم فرمان میدادن تا چهل سال سال هر نوزاد پسری که دنیا اومد دو سال تحویل آمریکا بشه و هر نوزاد دختری که دنیا اومد بنا به صلاحدید خودشون کشته بشه. دستور میرسید که همهی زنها باید لخت تردد کنن و آرایش برای مردها اجباریه. جنیفرها و جانها میتونن به جان و مال و ناموس هر ایرانیای که دوست داشتن دستدرازی کنن و هر کس شکایتی داره باید به همون آمریکاییها شکایت ببره. یکی یکی! یابو برتون نداره، اگر چند نفر جمع شن که با هم شکایت کنن، جونشون پای خودشونه.
تو این شرایط، مردم که طبیعتا ناراضی هستن، اما یک قاسم از میان مردم برمیخیره و میگه ای هموطنان، درسته که حکومت فعلی کاستیهایی داره، اما اگه جک و جان و جسیکا و جنیفر برن، گزینهی ما برای بعدش چیه؟ هر کسی که ما میشناختیم و کارنامه اجرایی داشته کشته شده و جنازهش داره تو میدون آزادی تابتاب میخوره. بهتره به جای اینکه عجول باشیم و هیجانی رفتار کنیم، فعلا صبر کنیم تا شاید بتونیم با مدارا و گفتگو اصلاحشون کنیم. بیاید برای شروع به جای گشتن تو اینستاگرام، کتاب بخونیم و دانشمون رو عمیق کنیم.
عجیبه، نیست؟
تو شرایطی که ظلم اینقدر کارتونی عظیمه، خیلی واضحه که چرا این حرکت قاسم عجیب و دور از انتظاره. قاسم پیشنهاد میده حالا که نمیدونیم بعدش چی میشه، با ظلم کارتونی فعلی بسازیم. حالا جهنم ضرر، میخوایم بریم سر کار یه گوشواره هم بندازیم اتفاق بدی نمیفته. مرگ دست خداست، چهارتا دخترمون کشته بشه زمین به آسمون نمیاد که. بهتر از اینه که این ظالما برن و بعدش ما بمونیم بیپناه، هیچکس نباشه بر ما حکمرانی کنه.
اما تو دنیای واقعی ظالما اینجور واضح دور خودشون رو با هایلایتر فسفری خط نمیکشن که توجه شما رو به ظلمشون جلب کنن. تو دنیای واقعی ظالم کاری میکنه که قاسم بپذیره اینکه آدما رو تو خیابون بگیرن و ببرن واسه لباسشون روزمرهس. اینکه یکنفر تو بازداشت بمیره و آدمایی که جمع شدهن دور بیمارستان تا ازش خبر بگیرن رو با کتک بگیرن و ببرن بخشی از طبیعت خاورمیانهست. مرگ یک دختر بیست و دو ساله سر هیچ و پوچ، میشه "اتفاق". خشم و دادخواهی میشه "هیجان". تیر خوردن اون آدمهای "هیجانزده" تو خیابون، جمع شدنِ هفت نفر مسلح دور یک معترض روی زمین افتاده و باتوم و شوکر خوردن تو سر و کلهش میشه "کاستی" و راهحل خلاصی از این ظلم و ستم میشه "مدارا".