باتلاق فعلی معایبی دارد ولی گل و لای هنوز به زیر گلوی من نرسیده. پس تا هوا برای تنفس هست، از ترس تمساحی که شاید در ساحل منتظرم باشد دست و پا نخواهم زد.

امروز پستی خوندم که نویسنده‌ش ادعای اقتصاددان بودن نداشت، بلکه به سواد رسانه‌ای خودش می‌بالید. برداشتی که من از پست کردم، اینه که نگارنده معتقد بود درسته که حکومت فعلی کاستی‌هایی داره، اما مردم ایران مطالعه‌ی عمیق ندارن و به رسانه‌های سطحی خارجی گوش می‌سپارن و انقلابشون از سر هیجانه، بی این‌که فکری پشتش باشه. برنامه‌ای برای بعدش ندارن و گزینه‌ی جایگزینی تو ذهنشون نیست. این قسمت رو عینا از پست نقل می‌کنم: 

"وقتی می‌توان با یک اتفاق مانند فوت مهسا امینی، چنین جرقه‌ای ایجاد کرد که بخش قابل توجهی از مردم، سالها از محتوای سطحی استفاده کرده باشند. مردمی که واکنش‌های هیجانی، احساسی و در لحظه را به فکرورزی، بررسی و صبوری ترجیح می‌دهند و به این فکر نمی‌کنند که بعدش چه می‌شود."


من خیلی به این پست فکر کردم. می‌دونستم که بخشی از صغراش درسته (بله، این‌که بعدش چی می‌شه نامعلومه و روی این‌که بعدش چی روی کار بیاد و چه‌جور حکومتی بر‌پا بشه اجماع وجود نداره) ولی چیزی توی ذهنم جور در نمی‌اومد و بعد از ساعت‌ها فهمیدم که چی.


فرض کنید امروز آمریکا حمله می‌کرد به ایران، تمام رجال سیاسی شناخته شده، قدیمی و جدید، وابسته به هر جناح سیاسی رو می‌کشت. هر کسی که کوچکترین سمتی داشت، هر گزینه‌ای که برای مدیریت ولو یک بقالی جنمی داشت، وسط میدان آزادی دار می‌زدن. بعد چند تا جک و جسیکا وارد می‌کرد که کشور رو اداره کنن. جک‌ها و جسیکا‌ها در اولین قدم فرمان می‌دادن تا چهل سال سال هر نوزاد پسری که دنیا اومد دو سال تحویل آمریکا بشه و هر نوزاد دختری که دنیا اومد بنا به صلاحدید خودشون کشته بشه. دستور می‌رسید که همه‌ی زن‌ها باید لخت تردد کنن و آرایش برای مرد‌ها اجباریه. جنیفر‌ها و جان‌ها می‌تونن به جان و مال و ناموس هر ایرانی‌ای که دوست داشتن دست‌درازی کنن و هر کس شکایتی داره باید به همون آمریکایی‌ها شکایت ببره. یکی یکی! یابو برتون نداره، اگر چند نفر جمع شن که با هم شکایت کنن، جونشون پای خودشونه.

تو این شرایط، مردم که طبیعتا ناراضی هستن، اما یک قاسم از میان مردم بر‌می‌خیره و می‌گه ای هم‌وطنان، درسته که حکومت فعلی کاستی‌هایی داره، اما اگه جک و جان و جسیکا و جنیفر برن، گزینه‌ی ما برای بعدش چیه؟ هر کسی که ما می‌شناختیم و کارنامه اجرایی داشته کشته شده و جنازه‌ش داره تو میدون آزادی تاب‌تاب می‌خوره. بهتره به جای این‌که عجول باشیم و هیجانی رفتار کنیم، فعلا صبر کنیم تا شاید بتونیم با مدارا و گفتگو اصلاحشون کنیم. بیاید برای شروع به جای گشتن تو اینستاگرام، کتاب بخونیم و دانشمون رو عمیق کنیم.


عجیبه، نیست؟


تو شرایطی که ظلم این‌قدر کارتونی عظیمه، خیلی واضحه که چرا این حرکت قاسم عجیب و دور از انتظاره. قاسم پیشنهاد می‌ده حالا که نمی‌دونیم بعدش چی می‌شه، با ظلم کارتونی فعلی بسازیم. حالا جهنم ضرر، می‌خوایم بریم سر کار یه گوشواره هم بندازیم اتفاق بدی نمیفته. مرگ دست خداست، چهار‌تا دخترمون کشته بشه زمین به آسمون نمیاد که. بهتر از اینه که این ظالما برن و بعدش ما بمونیم بی‌پناه، هیچ‌کس نباشه بر ما حکمرانی کنه.


اما تو دنیای واقعی ظالما این‌جور واضح دور خودشون رو با هایلایتر فسفری خط نمی‌کشن که توجه شما رو به ظلمشون جلب کنن. تو دنیای واقعی ظالم کاری می‌کنه که قاسم بپذیره این‌که آدما رو تو خیابون بگیرن و ببرن واسه لباسشون روزمره‌س. این‌که یک‌نفر تو بازداشت بمیره و آدمایی که جمع شده‌ن دور بیمارستان تا ازش خبر بگیرن رو با کتک بگیرن و ببرن بخشی از طبیعت خاورمیانه‌ست. مرگ یک دختر بیست و دو ساله سر هیچ و پوچ، می‌شه "اتفاق". خشم و دادخواهی می‌شه "هیجان". تیر خوردن اون آدم‌های "هیجان‌زده" تو خیابون، جمع شدنِ هفت نفر مسلح دور یک معترض روی زمین افتاده و باتوم و شوکر خوردن تو سر و کله‌ش می‌شه "کاستی" و راه‌حل خلاصی از این ظلم و ستم می‌شه "مدارا".

۱۲ لایک
۱۳ آبان ۲۲:۰۷ شاگرد بنّا
😂😂😂

مرسی:)

۱۳ آبان ۲۳:۰۲ ماه توت‌فرنگی
اتفاقا این پست رو که می‌گی من خوندم و اتفاقا از اونجاش که می‌گفت این وضعیت خیلی هم بد نیست و کمی کاستی داره و فقط بعضی‌ها بدن خیلی خونم به جوش اومد و اتفاقا منم واسش پست نوشتم. اتفاقا‌. :|

نگاه عجیبیه. جلوی طرز تفکری وایسادی که وقتی به کاندیدای مورد نظرش رای نمی‌دی بهت متلک می‌گه، وقتی کاندیدای مورد نظرش رای نمیاره آتش به اختیاره و وقتی حزب مورد علاقه‌ش روی کاره "مقداد پیشه‌ست"، مقداد پیشه‌ست ولی هر کس مخالفش باشه "گوسفند و دنباله‌روی محض یه عده از همه‌جا بی‌خبر"ه، پیش چشمش اگه رای ندی منافقی، رای مخالف بدی معاندی. ولی معتقدی می‌شه با این‌ها مدارا کرد و صدای اعتراض به گوششون رسوند. 

حیرت‌انگیزه.

۱۴ آبان ۰۰:۱۶ ماه توت‌فرنگی
ولی من معتقد نیستم که میشه مدارا کرد!

نه نه، منظورم به نگارنده‌ی پست اصلی بود نه شما. :)

۱۴ آبان ۰۰:۲۵ ماه توت‌فرنگی
خب خداروشکر. :دی

:دی

عنوان به تنهایی یه پست قوی بود. دمت گرم.

من فکر می‌کنم آدمایی که ترس و جهل و تعصب اختیار عقلشون رو دست گرفته هم حق دارن. به هر حال سال‌ها همین حرفا رو از قوی‌ترین سیستم‌های آموزشی و رسانه‌ای به خورد مردم دادن. مردم هم کم‌وبیش باور کردن و تغییر این باور هزینه‌های سنگینی داشته و داره که طبعیه بعضیا حاضر نشن هزینه‌ش رو بپردازن.

باتوجه به اینکه می‌بینیم وضع موجود برای بعضیا همچین بدم نیست. مثلا خیلی‌ها همین وسط با دلالی پول به جیب می‌زنن، حزب محبوبشون در قدرته و ازش منفعت می‌برن و یا می‌دونن لیاقت اینو ندارن که از راهی جز اینکه دارن انجامش میدن نون بخورن. پس تغییر و آگاهی به نفعشون نیست. یا از ترس یا از سر منفعت.

برای همینه که می‌نویسیم. که دیوار‌های ذهنیمون فرو بریزه. :)

۱۴ آبان ۱۴:۲۶ ع . شکیبا
اگه آدم برای ساخت یه خونه یه مبلغی خرج کرده باشه یا زحمتی کشیده باشه دیگه حاضر نیست برای خراب کردن اون کلنگ برداره .

شماها که ایننقدر راحت علیه این انقلاب و کشور قلم میزنید اگه یه شهید توی اقوامتون بود از خونش دفاع می کردید و حاضر نبودید خون اون شهید به این راحتی هدربره.

حالا اغتشاش گرا که مثل شما نیستن. اونا پول گرفتن تا اغتشاش کنن. شعار بدن بزنن بکشن.

ولی این انقلاب با این آشوب های کور خاموش نمیشه و از بین نمیره.

شهدا را فراموش نکنیم.

این هم نظر درستیه.


چند وقت پیش تو لینکدین متنی خوندم در‌مورد "تئوری هزینه غرق شده" که شاید براتون جالب باشه.
هزینه‌ی غرق شده هر هزینه‌ایه که ما برای انجام یه کار می‌دیم و دیگه قابل برگشت نیست. مثل این‌که یه سری کشتی خریده باشیم برای ناوگان حمل و نقل دریایی بین نقطه الف و ب، و اون کشتیا تو طوفان غرق شده باشن. حالا یه شیر پاک خورده‌ای مدت‌ها بعد میاد می‌گه آقا این مسیری که ما براش کشتی خریدیم طوفان‌خیزه. اصلا برای سفر دریایی امن نیست. بیاید خط دریایی رو تعطیل کنیم. ولی ذهن ما به اون هزینه‌ای که خرج کشتیا کردیم و دیگه بر‌نمی‌گرده فکر می‌کنه و حیفش میاد که رها کنه. در حالی که اون هزینه قبلا انجام شده، اثرش تموم شده و دیگه قاعدتا نباید توی تصمیم‌گیری‌‌های آینده نقش داشته باشه. اما ذهن، ما رو گول می‌زنه که "ما این‌قدر هزینه کردیم برای خط دریایی، همین‌جوری شکست خورده ولش کنیم؟ پس اون همه هزینه چی می‌شه؟".
این ذهن گول خورده مثل یه لنگر سنگین ما رو پایبند به اون پروژه‌ی شکست خورده نگه می‌داره و وادارمون می‌کنه بیشتر و بیشتر خرج پروژه‌ای کنیم که هزینه‌های قبلیش شکست خورده.

پی‌نوشت: اگر خواننده‌ی قدیمی من بودین می‌دونستین که ما یک عموی شهید هم داریم (دایی‌ها و عمو‌ها و پدرم هم جبهه رفته‌ن. این که نظر اون‌ها که رفتن جلوی تیر ولی زنده موندن مهم نیست هم، باید جالب باشه برای مطالعه). اتفاقا بعد از این‌که عموم شهید شد، یک عده از طرف حکومت اومدن دنبال خانواده‌ی ما که شما دیگه خانواده شهیدین، باید هم‌رنگ ما بشید، از این به بعد با حجاب و چادر تردد می‌کنین که آبروی شهیدتون حفظ شه.
این هم یک روایت از غصب شدن خانواده شهید توسط حکومت، تقدیم به شما. :) 
پی‌ در پی‌نوشت: الان رفتم اسم عموم رو سرچ کردم ببینم چه وصیت‌نامه‌ای ازش منتشر کرده‌ن (وصیت‌نامه اصلی قاب شده تو هال خونه‌مون آویزونه) دیدم دو نسخه عکس ازش هست. عکس واقعیش، و یه عکس فوتوشاپ شده که براش ریش حزب‌اللهی گذاشته‌ن. خنده‌م گرفت. شهید سه‌تیغ نمی‌خوایم نمی‌خوایم؟ لابد دیگه. :)

۱۵ آبان ۱۹:۴۸ ع . شکیبا
سلام
خداوند رحمت کنه عموی عزیز شما و همه شهدا را . و خداوند نگهدار رزمنده ها باشه.
مقام شهید و شهادت دو حالت داره . یکی مقام معنوی شهید که بستکی به افکار و اعمال خودش داره و اوج فداکاری و مبارزه ای که کرده . این مقام در نزد خداوند محفوظه و کم و زیاد نمیشه .

یک مقام دنیایی هم داره که پرونده بنیاد و شرایط خانواده و ... اینها است.

اینها وظیفه ماست که مثل یک مدال طلای جهانی یا لوح تقدیر از مقامات بالا باید ازش نگهداری کنیم و اون ارزشهایی که شهید ما براش شهید شده باید اونها رو حفظ کنیم تا از دست ما راضی باشه.

سلام،

ممنون. خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه. :)
فکر می‌کنم چیزی که در جواب کامنت قبلی می‌خواستم تعریف کنم این بود که شهید ما برای ارزش‌هایی که شما فکر می‌کنین شهید نشده بود. اصلا سالی که ایشون رو خاک کردن هنوز قانون حجاب اجباری تصویب نشده بود برای مثال. اما بعد از شهادتش اومدن خانواده‌ش رو همرنگ ارزش‌های خودشون کردن، عکس‌های شهید رو دستکاری کردن که به شکل و شمایل دلخواه خودشون دربیاد، و حتی ازش روایت‌های جعلی ساختن که نشون بدن یه کاراکتر حزب‌اللهی استاندارده شبیه روایت خودشون از رزمنده. چقدر سخت بود پذیرفتن این‌که یک نفر ممکنه کرواتی باشه ولی جونشو برای وطنش بده؟ یکی ممکنه عکس با ریش نداشته باشه اما رفته باشه خط مقدم؟ همون روایت رو هم "بنیاد شهید" برنتابیده، رفته خانواده‌ش رو تهدید کرده که شکل ما بشید "آبروی شهیدتون حفظ بشه"، عکس‌های گذشته‌ش رو دستکاری کرده که شکل خودشون بشه.
من تعجب نمی‌کنم که شما فکر کنید هر کس رفته جبهه قیافه‌ش  شکل سید جواد هاشمی بوده و جونش رو گذاشته که حکومت فعلی رو حفظ کنه. چون دیده‌م که چطور شهیدی که شکل خودشون نیست رو تغییر می‌دن تا همرنگ خودشون بشه و همون رو هم استفاده می‌کنن برای اهداف تبلیغاتی خودشون. اما الان که براتون تعریف کردم این مورد رو، شما هم آگاهید که حکومت تصویر شهدا رو دستکاری می‌کنه تا مطابق آرمان‌های خودش بشه. به نظرتون این حفظ مقام شهیده؟ هنوز به نظرتون هر شهیدی کشته شده در راستای آرمان‌های این حکومت بوده؟

۱۷ آبان ۱۴:۰۷ ع . شکیبا
سلام
جواب سوال شما اینه که بله. اگر کسی در راه غیر از این حکومت اسلامی در ایران خونش ریخته شده اصلا شهید نیست. بلکه کشته شده در یک حادثه است مثل کسی که در یک حادثه رانندگی یا در یک حادثه انفجار گاز کشته میشه. خوب این شهید نیست. ممکنه آئم خیلی خوبی هم باشه اما نه در مقتام معنوی و نه در پرونده اداری شهید محسوب نمیشه. آیا خود شما کسی اگر کسی در یک حادثه رانندگی کشته بشه و اسم شهید روش بذارن به عنوان شهید قبول دارید ؟

این بحث کلی
اما در مورد خاص عموی شما یا افرادی شبیه ایشان که در جبهه جنگ شهید شده اند حتی اگر ریش نداشته اند یا کراواتی بوده اینها شهید هستند. چون در میدان جنگ و در مبارزه با دشمن به شهادت رسیده اند. از نظر اداری و بنیاد شهید ، اینها شهید هستند و حقشان است که از احترام شهید برخوردار باشند. از نظر معنوی هم که مقام شهید دارند. نه کسی می تواند این مقام را به آنها ببخشد و نه از آنها بگیرد.

حکومت اسلامی معیار حق است. جریان اسلامی مثل مبارزین زمان شاه ملعون ، معیا حق است مثل فدائیان اسلام. شهدای مدافع حرم که در سوریه به شهادت رسیدند .
شما یک مدار دیگاهتان را نسبت به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی تلطیف کنید این تناقضات حل میشوند.

موفق باشید

سلام مجدد


خب همین حکومت اسلامی که شما می‌گید معیار حقه، به آدم‌هایی که در سانحه سانچی کشته شدن لقب شهید داد. الان تکلیف چیه؟ حکومت اسلامی اشتباه کرده و شما درست می‌گید؟ یا شما اشتباه می‌گید و تعریف شهید این نیست؟

بنیاد شهید رو یک سری آدم می‌گردونن مثل من و شما. برام خیلی عجیبه که برای تعریف «شهید» به «بنیاد شهید» که یک ساختمون اداری با چند نفر کارمنده ارجاع بدیم. اونم نه یک بار، در چند کامنت مختلف.  ما در مکالماتی که در مورد اسلام و حکومت اسلامیه به کتاب خدا، پیامبر خدا و امامان خدا ارجاع می‌دیم. خیلی بخوایم روشنفکر باشیم، از سلمان فارسی یا مالک اشتر چیزی نقل کنیم. بنیاد شهید اخیرا چه‌کاره‌صنم دین خدا و معیار تشخیص حق از باطل شده؟

ببینید شما اسم وبلاگتون رو گذاشتید شهید، آواتارتون رزمنده‌ست، محتوای وبلاگتون از شهداست. ولی مدام دارید به مقام شهید بی‌احترامی می‌کنید. من به شما می‌گم شهید رو فوتوشاپ می‌کنن براش ریش می‌ذارن که با آرمان‌های خودشون یک شکل بشه، شما می‌گید اگه نیاز به فوتوشاپ داره و موافق آرمان‌های ما نبوده اصلا شهید نیست شاید. همین خط اول کامنتتون رو اگه جراتش رو دارید تو روی مادرای شهدای کلیمی و زرتشتی و مسیحی بگید. بفرمایید حالا درسته که پسرتون رو فرستادید جبهه رفت جلوی توپ و گلوله‌ی دشمن از کشورش دفاع کنه، چون مسلمون نبوده و در راه حکومت اسلام نمرده معادل اینه که تو یه حادثه رانندگی کشته شده.
من دوستانه بهتون توصیه می‌کنم اسم و آدرس وبلاگتون رو عوض کنید. یا برید از همون بنیاد شهید چند تا شهید غیرسینمایی پیدا کنید، بشینید پای صحبت خانواده‌‌هاشون، یه کم دانش و ایمانتون رو تقویت کنید، دیدتون رو گسترده‌تر کنید، اون تصویری که از شهید و شهادت دارید یه کم زمینی‌تر و واقعی‌تر و انسانی‌تر بشه، شهید براتون از بیلبورد و تبلیغ و پلاکارد تبدیل به انسان بشه، بعد برگردید سر وبلاگ نوشتن در مورد شهیدا. 
من هیچ‌وقت کامنتای وبلاگم رو برای خانواده‌م نمی‌خونم، ولی کامنت شما رو برای بابام خوندم و از طرف این یک دونه برادر شهید یه لبخند تلخ نارضایتی بدرقه‌ی راهتونه. 

شما هم موفق باشید.

۱۸ آبان ۱۰:۲۶ ع . شکیبا
سلام علیکم
اول به پدر گرامی سلام برسونید.
بعد من چیز بدی ننوشتم که باعث ناراحتی کسی بشه. مخصوصا خانواده محترم شهدا . من فقط در جواب جملات شما یک توضیحاتی نوشتم.
این جمله شما است :
"شما می‌گید اگه نیاز به فوتوشاپ داره و موافق آرمان‌های ما نبوده اصلا شهید نیست شاید. همین خط اول کامنتتون رو اگه ... "
اینم جمله اول پیام من:
" اگر کسی در راه غیر از این حکومت اسلامی در ایران خونش ریخته شده اصلا شهید نیست. بلکه کشته شده در یک حادثه است مثل کسی که در یک حادثه رانندگی ..."

خب اون مسیحی و کلیمی هم که در جبهه جنگ کشته شده شهیده . او هم در راه حکومت اسلامی کشته شده. در وبلاگ من هم چند مورد هست. رهبر معظم انقفلاب هم بارها به دیدن خانواده شون رفتند.

اصل کلام اینه که هر کجا جبهه حق و باطلی مقابل هم صف بکشند هر کسی که در راه حق و جبهه حق جهاد کنه و به شهادت برسه شهیده.
وهر کسی که در جبهه باطل باشه و به اونها کمک کنه و کشته بشه شهید نیست. مثلا خیلی از عراقی ها شیعه بودند و در جنگ کشته شدند وصدام برای آنها یادمان شهید درست کرد ولی در پیشگاه خدا شهید نیستند چون به صدام کمک کردند.

من به وبلاگم افتخار می کنم و با حالت تحقیقی مطالب رو جمع آوری و درج می کنم. هیچ اشکالی هم در اون نمی بینم. اگر کسی اشکالی ببینه و بهم یادآوری کنه ممنون میشم.
تفکر من منطبق بر قرآن و اهل بیت و امام و رهبر و شهدا است. و این ، راه حق است. اهدنا الصراط المستقیم.
۱۸ آبان ۱۰:۴۴ ع . شکیبا
حالا بذار من واضح تر حرف بزنم.
ایجا بحث روی مطلب شما است نه وبلاگ من یا شهدا .
شما اینجا یک مطلب اصلی منتشر کردید که کاملا اشتباهه .
مثلا در پراگراف آخر بحث مهسا امینی رو یک اتفاق تلقی کردید و اینکه افرادی که اومدن دور و برش هیجانی و مامورا رو ظالم و ...
شما اینو 13 آبان نوشتی. یعنی بعد از یک ماه و نیم و افشا شدن دروغ های جماعت منافقین و رسانه های معاند و خالنواده مهسا ، شما هنوز سر حرف روز اول هستید !!!

اصلا اینقد اتفاقات عجیب افتاده که هیچکس دیگه از کشته شدن مهسا امینی دفاع نمی کنه.
این یک هجمه و حمله همه جانبه نظامی تبلیغاتی فرهنگی اقتصادی و ... علیه کشور عزیزما و انقلاب ما و رهبر ما و مردم ما و علیه ایران ما و اسلام ما بود و بعدها جوانب آن بیشتر افشا میشه توسط خود حمله کنندگان .

شما هم بهتره مطالبی بنویسی که به شناخت واقعیت کمک کنه نه اینکه افراد رو در این فضای وبلاگی به اشتباه بندازی و گناهش گردنت بمونه. یا علی

ببخشید که من به روایت کسی که عکس عموی خودمو دستکاری می‌کنه نشونم می‌ده اعتماد ندارم. :دی


حالا که نشستیم جای خدا و داریم گناه تقسیم می‌کنیم، گناه این راننده و مامورایی که با علم به مریض بودن بچه داشتن مادرش رو زیر می‌کردن که ببرن وزرا به مانتوش گیر بدن هم گردن شما. :)
https://www.aparat.com/v/WUv31/%D8%A8%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF_%D8%AA%D9%86%D8%AF_%DA%AF%D8%B4%D8%AA_%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%AF_%D8%A8%D8%A7_%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1_%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86_%DB%8C%DA%A9_%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1

۰۲ آذر ۲۲:۴۴ -- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎
حرف دل منو زدین، ای کاش اینو یه سریا ببینن.
+ پیوند.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
پلاکت پیشرفته: https://t.me/commaButBetter
دستچین از بلاگستان
آرشیو دست‌چین
نور خدا
سیاه و سفید
مغازه‌ی خودکشی
عشق، زخمِ عمیقی که هرگز خوب نمی‌شه...
رقص ناامیدی
آب جاری
If Social Media Hosted a Party
کادر درمان
دوستت دارم پس به تو آسیب میزنم
تماشاگر
باز و بسته کردنِ یک در
پینوکیو
People help the people
رنج «سکوت» : اقلیت بودن
تگ ها
بایگانی
پیشنهاد وبلاگ
رویاهای کنسرو شده
روزهای زندگی یک مسافر
نیکولا
پرسپکتیو
حبه انگور
اعترافات یک درخت
میلیونر زاغه نشین
از چشم ها بخوانیم
درامافون
جیغ صورتی
خودکار بیک
خیالِ واژه
در گلوی من ابرِ کوچکی‌ست
هذیانات
کافه کافکا
برای هیولای زیر تختم
پنجره می چکد
در من نهفته گویا، یک دایناسور خوب!
زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک
آشتی با دیونیسوس
دامنِ گلدارِ اسپی
همیشه تنها
کوچ
بوسیدن پای اژدها
هویج بنفش
حمیدوو برگ بیدوو
اوایل کوچک بود
آراز غلامی
Meet me in Montauk
یادداشت های یک دختر ترشیده
Mahsa's moving castle
تویی پایان ویرانی
قالب: عرفان و جولیک بیان :|