یه روز مشغول وررفتن با گوشیتون هستید که شماره ناشناسی باهاتون تماس میگیره. پیششماره عجیبی به چشمتون میخوره که مطمئنا از ایران نیست. تعجب میکنید، اما یا بخت و یا اقبال تصمیم میگیرید جواب بدید. دکمه قبول تماس رو میزنید و با کنجکاوی منتظر شروع مکالمه میمونید.
یک نفر با لهجهای که مشخصه فارسی رو به عنوان زبون اول صحبت نمیکنه، باهاتون احوالپرسی میکنه. شما کف میکنید، اما به روی خودتون نمیآرید و با مکالمه پیش میاید. شخص پشت خط بهتون میگه از دفتر مرکزی توییتر باهاتون تماس میگیره؛ تعداد زیادی از فالوئرهاتون بهشون پیام دادهن که شما مدتیه توییت نکردهیین و نگرانِ سلامتی و احوال شما هستن، بنابراین توییتر وظیفه خودش دونسته که از شماره تلفنی که برای بازیابی رمز عبورتون بهش داده بودین استفاده کنه، بهتون زنگ بزنه و مطمئن بشه که حالتون خوبه.
گلوتون رو صاف میکنید و جواب میدید حالتون خوبه، فقط تصمیم داشتید مدتی از فضای مجازی دور باشید. اپراتور توییتر بهتون میگه درکتون میکنه، اما کاش به فالوئرهاتون خبر میدادید که از کی و برای چه مدت توییت نخواهید کرد، چون بالاخره یه رابطه احساسی بین شما و برخی فالوئرهاتون در جریانه و اونها شما رو دوست خودشون میدونن، زشته بیخبر بذارید برید. محترمانه و طوری که به طرف برنخوره، بهش حالی میکنید که در جایگاهی نیست که نصیحتتون کنه و مکالمه رو تموم میکنید. اکانت رسمی توئیتر یک دقیقه بعد توییتی منتشر میکنه که به جهان اعلام میکنه شما حالتون خوبه، مدتی تصمیم داشتید از فضای مجازی دور باشید و برای همه طرفدارانتون آرزوی شادکامی دارید.
شما که از ورود یک کمپانیِ چند میلیون دلاری به حریم شخصیتون خوشحال نیستید، و به هیچ وجه تصمیم ندارید به فالوئرهاتون توضیح بدید دارید از یه برهه سخت تو زندگیتون عبور میکنید که نیاز به تنهایی و آرامش داره، تصمیم میگیرید شماره تلفنتون رو از اکانت توییترتون بردارید. توییتر ازتون میخواد با شرایطِ حذف شماره تلفن موافقت کنید. قبل از تیک زدنِ «I agree» و کلیک روی دکمه «next» تصمیم میگیرید اینبار توافقنامهای که امضا میکنید رو بخونید. توافقنامه اذعان میداره که با حذف شماره تلفنتون، توییتر دیگه ازش برای بازیابی رمز عبور شما استفاده نخواهد کرد، اما این حق رو برای خودش محفوظ نگه میداره که این شماره رو از توی دیتابیسش حذف نکنه تا در مواردی که صلاح میدونه و ضروریه، ازش استفاده کنه.
شما آتیش میگیرید، اما هیچ راه برگشتی ندارید.
1- حتی تصور اینکه توییتر به کاربرانش زنگ بزنه و بپرسه کجایی، چه خبر، کمپیدایی، مسخرهست. چون زندگی شخصی ما به توییتر چه. این، چیزیه که برای همهمون جا افتاده. زندگی شخصی ما به دستاندرکارانِ شبکههای اجتماعی که توشون اکانت داریم، ربطی نداره.
2- اگر توییتر یا هر وبسایت/شبکه اجتماعیای واقعا چنین کاری بکنه (و شما توی terms and conditions ِاستفاده از اون سرویس، باهاش موافقت نکرده باشید) میتونید بابت نقض حریم خصوصی ازشون شکایت کنید و به دادگاه بکشونیدشون.
بنابراین، میشه یکی به من توضیح بده چرا میرید با سرانِ بیان میتینگ برگزار میکنید و ازشون درخواست میکنید از شماره تلفنی که به مقاصدِ دیگری در اختیارشون قرار داده شده، استفاده کنن تا زنگ بزنن به بلاگر مورد علاقهتون ببینن چرا چند وقته پست نذاشته؟
1- زندگی شخصی بلاگران به صاحابِ بیان چه ارتباطی داره؟ چرا این حق رو برای خودتون قائلید که از دستاندرکارانِ بیان بخواید به حریم خصوصیِ بلاگر مورد علاقهتون وارد بشن و از اون مهمتر، دستاندرکارانِ بیان چرا موافقت کرده و از اطلاعاتی که برای مقاصد دیگری در اختیارشونه، برای پاسخ دادن به نیازهای شخصی شما/خودشون استفاده میکنن؟
2- بیان در استفاده از شماره تلفن بلاگران سابقه خوبی نداره. قبلا هم پیش اومده که به بلاگرا پیامک بزنن یا باهاشون تماس بگیرن، کاملا سر خود و بیدلیل، سر مسائلی مثل میتینگهای بلاگران که بهشون هیچ ارتباطی نداره. بیان به وضوح هیچ اساسنامهای برای حفظ حریم خصوصی کاربرانش نداره و جالبه که بدونید من دو سال پیش قبل از اینکه از ایران برم باهاشون تماس گرفتم و گفتم شماره من رو از دیتابیستون حذف کنید و گفتن نمیشه، پس فردا رمز اکانتت رو گم میکنی، رمز ایمیل پشتیبانت رو هم گم میکنی، میای یقه ما رو میگیری که رمزم رو بدید! به هفت روش سامورایی آقای گودرزی رو به عقد خانم شقایقی درآوردن که بگن شمارهت رو حذف نمیکنیم برو هرکار خواستی بکن. آدم توقع داره حالا که مثلا عمهشون نیتشون از درخواستِ شماره موبایل برای ثبتنام خیره، حراستِ درستی از اطلاعات شخصیمون داشته باشن. اما چی؟ عزیزان به درخواستِ خوانندگان بلاگری زنگ زدهن بهش که ببینن حالش خوبه؟ چرا پست نمیذاره؟
لطفا نیاید بگید اما ما با توییتر فرق داریم، جامعه بلاگران مثل یه خانواده میمونه، ما دوست نزدیک بودیم و دلمون شور میزد، فرهنگ خاورمیانه تعریفش از حریم خصوصی چیزی نیست که توییتر تعریف کرده، پلیس فتا حواسش به همهمون هست تو جوش نزن، حالا مگه چی شده طرف که اصلا زنده نبود. ما با توییتر فرق نداریم، جامعه بلاگران خانواده نیست و ما نهایتا دوست هستیم که بازم به بیان مجوز نمیده به حریممون دستدرازی کنه، اگه اینقدر دوست نزدیک بودید خود طرف یا یکی از بستگانش باهاتون تماس میگرفت، فرهنگ خاورمیانه تعریفش از خیلی چیزها غلطه از جمله نقش کتک در تربیت بچه، اینکه پلیس فتا در بستر بیماری تعریف شده اشتباه شما رو توجیه نمیکنه، و طرف رو هم خدا بیامرزه که شانس آورد خانوادهش تماس رو جواب ندادن.
لطفا، لطفا، لطفا، رابطه مشتری/سرویسدهنده رو با رابطه خانوادگی یکی نگیرید. رابطه آنلاین رو با رابطه دنیای واقعی یکی نگیرید. و سر جدتون جنبهی داشتنِ شمارهی آدمها رو داشته باشید.