اصلا مقصر منم!

عزیزان جنگ سایبری‌تون که تموم شد و اثبات کردین که رضا پهلوی و مریم رجوی و حامد اسماعیلیون و علی کریمی دارن بچه‌ها رو مسموم می‌کنن، لطفا یکی بیفته دنبال مسوولین که عواملش رو هم دستگیر کنن. امروز یه دبیرستان دخترونه تو محله ما مسموم شدن که دیوار به دیوار یه دبستانه. 😐 

مقصر رو که پیدا کردین قربون دستتون یه فعالیتی هم واسه پیشگیری انجام بدین، مرسی!!


بعدا نوشت: تا امروز  (۱۵ اسفند) صدا فقط از من و رهبر معظم انقلاب در اومده که عوامل این حمله‌ها رو بگیرید. کاربران ولایی تنها نظری که داشته‌ن این بوده که کار دشمنه، کار انقلابیاس، توهمه، شیطونیِ بچه‌هاست. انگار که اگر بدونیم عاملش خودی نیست و اثبات کنیم تقصیر دشمنه، وظیفه‌مون برای برقراری امنیت از گردنمون برداشته می‌شه.

وقتی تو پرسشگری از منِ خارج‌نشینِ بی‌بچه هم عقب‌تری، یه کم روی تصویری که از کنشگری خودت داری کار کن. شاید واقعا باید از اون "کاسه داغ‌تر از آش" الگو بگیری کاربر ولایی طفلکی.

۲۵ لایک
نمی‌دونم چی توی این عرزشی‌ها دیدی ولی که امید داری فکر کنن مثلا :))

بابا من قبلا از بعضی‌هاشون بد‌تر بودم. شاید گذشته‌ی خجالت‌آور خودمو توشون می‌بینم و فکر می‌کنم اگه من از اون محیط و اون شرایط تونستم بیام بیرون بقیه هم می‌تونن. 🤷

عین دو لبه قیچی هستین
این دفعه شاید دستور سکوت گرفتن.
ولی ببین من فکر نمی‌کنم اصلا براشون مهم باشه. نه این ماجرا و نه ماجراهای دیگه. یعنی اگه ناراحتی‌ای هم احساس کنن، بیشتر به خاطر خط و خش‌ایه که در نگاه دیگران روی ایدئولوژی‌‌شون افتاده و حالا هی با این اتفاق‌ها، کار واسه بی‌نقص نشون دادن و تبلیغ کردن سخت‌تر می‌شه. واقعا فقط ایدئولوژی‌ای که توش ذوب شدن براشون مهمه، در این بین همه چی و همه آدما و حتی خودشون وسیله‌ن. هدف حفظ این ایدئولوژی من‌درآوردیه.
ببین رفتار کاملا فرقه‌ایه. خیلی جالبه، من کامنتای تو و جواب‌های بعضیاشون رو دیدم. این دسته از آدما اگه در مقابل سوال‌هایی که دیگران از اون‌ها می‌پرسن، جواب قانع کننده‌ای نداشته باشن؛ به جای این‌که دچار تردید بشن که واقعا شاید تفکراتشون برخطاست، فکر می‌کنن 《شیطان》 داره گولشون می‌زنه و اینا از قضا باید از این شک و تردید بیشتر فاصله بگیرن، این پرسش‌گری‌ها رو هم نادیده بگیرن و استوارتر و دگم‌تر از قبل باقی بمونن تا رستگار بشن.


متاسفانه یه گاردی هست که ما اگه اعتراض کنیم آتو دادیم دست دشمن. حالا باشه اصلا آتو هم داده باشی حق مدنیته که به دولت اعتراض کنی، وظیفه‌شونه بهت جواب پس بدن. از ترس این‌که دور باتلاق تمساح هست قرار نیست هیچ تلاشی برای نجات از تو گل و شل نکنی. زنگ بزن به نماینده‌ت تو مجلس بگو وزیری کسی رو بیارن بهش تشر بزنن. به رهبر نامه بنویس بگو نگرانیم ای پیر فرزانه، راه حل تو چیست. کمک خواستن از یک نهاد قدرتمند‌ترین نوع مشروعیت بخشیدن بهشه. این‌که من به تو اعتماد دارم که مشکلم رو برطرف کنی بزرگ ترین تو‌دهنی به همون "دشمن"ه.

خیلی غمگینه که یه عده داوطلبانه دارن بندگی کارمند دولتی رو می‌کنن که خودشون استخدامشون کرده‌ن. صرفا از ترس "دشمن".

می‌فهمم چی می‌گی. حتی پیر فرزانه هم البته هر از چند گاهی به جوانان عزیز انقلابی گوشزد می‌کنه 《مطالبه‌گر》 باشند، منتها نوع مطالبه‌گری‌ هم که مد نظرشه منحصر به خودشونه و از اساس با چیزی که من و شما یا آدمای دیگه تو ذهنمونه متفاوته.یعنی می‌خوام بگم خیلی‌هاشون اصلا نمی‌پذیرن که در نمای کلی شهروندهای منفعلی محسوب می‌شن، اتفاقا خیلی هم خودشون رو فعال و پرسش‌گر و الکی‌نپذیر می‌پندارند.

آره دقیقا باهات موافقم.

زمان شاه هم، اجازه چندانی به آقای خمینی داده نشد که بیاد صحبت کنه و بقیه باهاش مرام نامه بنویسند. درسته تفاوت‌هایی بود.اوایل از ترس مردم به روحانیون اجازه صحبت داده می‌شد و توی همون فرصت آقای خمینی تونست تفکراتش رو به مردم نشون بده.
یعنی من احساس می‌کنم خفقان یا هرچیز دیگه‌ای مانع این نشده که ما اون رهبر رو پیدا نکنیم بلکه این نبود چنین شخصی هست.
و حالا به هردلیلی هم که باشه چه نبود چه پیدا نکردنش و ....
همین باعث می‌شه من محکم بگم که صحبت از تغییر نظام نشه.
ببین من اعتقادم به اصلاح پذیری حکومت هم که نباشه. باز هم حکومت اگه پافشاری و مطالبه‌گری همین مردم رو ببینه از ترس خودش کاری انجام می‌ده.
همون کاری که توی اعتراضات دیگه توی کشورهای دیگه رخ می‌ده.
مطلب دوم
بحث شاد کردن دشمن نیست. بحث نفع بردنشونه.
دشمن از کشته شدن مهسا امینی نفع برد از کشته شدن پسر بسیجی هم نفع برد‌.
این نفع تهش می‌تونه منجر بشه به تیکه تیکه شدن ایران.
حالا یه نیروی خائن وطنی ما رو از نفع دشمن می‌ترسونه درصورتی که نفع خودشم در ترس ماست.
من می‌گم در عین واحد باید به همه‌ی ابعاد فکر کرد.
من می‌گم از کشته شدن ترسید؟
از جنگ ترسید؟
از ورود دشمن به خاکمون ترسید؟
نه اصلا
من نمیگم از هیچ کدوم بترسیم.
ولی باید ببینیم به بهاش می‌ارزه؟
وقتی که آقای خمینی هم بر علیه شاه اعتراض کرد هم جنگ داخلی رخ داد مثل مجاهدین و ...
هم عراق حمله کرد.
احتمالش نبود؟ چرا بود ولی هدفشون براشون آ ارزش داشت و هم اینکه می‌دونستن تعداد زیادی طرفدار دارن.
ولی الان چی؟
هدف چیه؟ جایگزین چیه؟ برنامه چیه؟ درصورت حمله دشمن، نیروهامون کین؟؟
جولیک همه صحبت من اینه.
دقت به همه‌ی ابعاد‌.
من اعتقاد به اصلاح دارم یا با ترسیدن از ما یا هر دلیل دیگه
برای رسیدن به این هدف نباید خسته شد
نباید باهم جنگمون بشه بابت تفاوت عقاید
نباید نوجون‌ها رو جوان‌ها رو ناامید کنیم. آدم ناامید، تلاشی نمی‌کنه
باید وطن دوستی، ایران دوستی، حتی شادی رو ترزیق کرد و با همین امید رفت برای اصلاح.
قبول دارم شاید کار من و تو و ... به تنهایی نباشه ولی وقتی مدام بگیم
وقتی صدامون بلند بشه شاید یه قوی تری یه بزرگ‌تری، باهامون همراه شد

حرفت درسته. ببین طبیعتا امید منم اینه که نه جنگ داخلی بشه نه خارجی، نه مجاهدین بریزن وسط نه از اول شاهنشاهی علم بشه. این‌که من میام این‌جا فریاد می‌زنم هم خطاب به همین آدم‌هاییه که نمی‌خوان انقلاب کنن. دنبال آدمایی می‌گردم که آزاده باشن، مشکلات رو ببینن و بخوان برای برطرف کردنشون کاری بکنن. بدبختی اینه که جماعتی که برای حل مشکل همراه نمی‌شه فکر می‌کنه حکومت اون‌قدر مقدسه که هرگز نباید ازش شکایتی داشت، و جلوت می‌ایسته که "اصلا مشکلی نیست! هر چی هم بده کار دشمنه!" اینا رو باید از اون توهمشون دراری. تهش می‌شه همین که یکی با فوق دیپلم حسابداری وبلاگ به وبلاگ دنبالت راه میفته، می‌گه ایشون طبق تحقیقات علمی من دچار مشکلات روانی هستن. :))


[ما پاشدیم رفتیم به امید همین اصلاح و بهبود رای جمع کردیم برای روحانی. یکی از بیشترین مشارکت‌های تاریخ رو رقم زدیم. از همین‌ها که الان می‌گن اعتراض کنی دشمن شاد می‌شه، تو وبلاگ و خیابون فحش خوردیم که شما ضد انقلابین چون می‌خواین "ولنگاری" و "هرزگی" بیارین! :دی از این مدنی‌تر و به نفع طرفین‌تر می‌شد درخواست تغییر کرد؟ حالا بگذریم که اون استاد هم یه لگد زد به اعتماد ما دو تا لگد به وعده‌های اصلاحش.]

۲۰ اسفند ۱۶:۰۱ علیرضا قهرمان نیا
سلام
آقا اصلا یه چیزی، بیایید همین اول کار طومار جمع کنید بین برعندازا، که اگر باعث و بانی این مسمومیت ها از همین اغتشاشگرها بود، دیگه هشتگِ اعدام نکنید و جای فلانی زندان نیست راه نندازند

فعلا که باید طومار جمع کنیم اگه دوستای شما بودن به جای "ارشاد" کردنشون دستگیر و زندانی شن خوشگله پسر.

معاون امنیتی وزیر کشور روی آنتن زنده گفت یک عده رو گرفتیم، دیدیم از این کارشون قصد بدی نداشتن و "معاند" نبودن، ارشادشون کردیم ولشون کردیم. 😐

سیلیکون ولی! نه سیلیکون وری!

جان؟

بابا من قبلا از بعضی‌هاشون بد‌تر بودم. شاید گذشته‌ی خجالت‌آور خودمو توشون می‌بینم و فکر می‌کنم اگه من از اون محیط و اون شرایط تونستم بیام بیرون بقیه هم می‌تونن. 🤷

پنیر زندگی رو خوشگل‌تر می‌کنه. پیام رو منتقل کن.

این چقد از دل منم برمیاد.
دوست منم اومد اونجا پیشت،
آخ نمیدونی چقدر حس خوب دارم بین این قوم الظالمین نیستی.
نمیدونی!

اگر جاییه که دوستش داره خوش به حالش. :)

۱۵ خرداد ۰۲:۴۷ یاسمن گلی :)
دلمون خونه از دست این ادما ولی هیچ جا نمیشه حرفی زد ...

حرف که می‌شه زد، کامنت نمی‌شه جواب داد. :))

هموطن عزیز! متوجه شدت تناقضاتتان هستید؟
طبق عقل شما مردم یک روز باید بریزند دم در وزارت اطلاعات که مجرمان را بگیرند، یک روز دیگه بریزند دم در زندان که همان مجرمین را آزاد کنند!! اینقدر بلاتکلیف؟!
بعنوان یک خارج نشین بدون فرزند احساس می کنید از هزاران مادر در دل حادثه دلسوزترید!! حس نمی کنید خیلی متوهمید؟
تفاوت مسمومیت شیمیایی و ماده محرک را نمی دونید! حتی نمی دونید250 مدرسه کمتر از 96 هزار مدرسه است و این اتفاق در کل کشور نیفتاده! می بینید چقدر بدون دانش و غیر واقعی قضاوت می کنید؟
راهکارتون برای حل مسئله تکرار روش های فضای مجازیه، در حالیکه راه های بهتر و ساده تری هم وجود داره. متوجه هستید چقدر طوطی وار و خالی از خلاقیت و اندیشه عمل می کنید؟
برای ساعتی حالت تهوع دوتا پست گذاشتید اما برای فراخوان های چهارشنبه سوری که قرار بود اعضا و جان بچه های مردم را در سراسر کشور تهدید کنه کلمه ای هشداری ندادید! یعنی تا این حد تبعیض آمیز و سیاسی در مقابل جان انسان ها رفتار می کنید؟
متوجه شدید اون افرادی که بقول شما ارشاد شدند از هم قطارهای خودتون بودند؟! در این مورد نظری ندارید؟
جنگ سایبری یعنی برای سکته مغزی دختر خانمی کشورت را تو دنیا به لجن بکشن، اما حتی اسم دختری که تو محل زندگیت، کانادا، با ضربه پلیس به سرش درجا فوت کرد را ندونیم!
متاسفانه شما خیلی از حقیقت دوری. فردی اگر مسلمان باشه قطعا از امثال شما که ضداعتقاداتش هست پیروی نمی کنه. اگر عاقل هم باشه با این ویژگی هایی که شما دارید طبیعتا باید دنبال یک منبع مناسب تری باشه. پس بهتره وقتتان را صرف مطالعه و معرفی انسانیت به هم فکرهای خودتون بکنید که هر روز درحال ثبت پرده جدیدی از بی فکری هستند.
خوشبخت باشید و عاقبت بخیر

بیا اصلا سخنان شما کاملا درست. تمام مواضع شما بر حق‌. 

شما خودت در مورد این مسائلی که در ایران مشکل هستند کاری کردی؟ یا نشستی تو خونه‌ت با لوله خودکار به هر کس تکونی خورد تف پرت می‌کنی؟ یا نشستی به هر کس از خارج تکونی خورد بگی وای خارج خیلی بد‌تره چرا خارج رو درست نمی‌کنی؟
شما در عمرت برای درست کردن چیزی قدمی برداشته‌ای تا حالا؟ یا همه‌ش در حال توجیه و مقایسه و فرافکنی بودی؟ لابد حس می‌کنی جهاد هم کردی با این سبک زندگیت.
:-|

۲۵ دی ۱۶:۵۰ همونی که خیلی ها بهش میگن عرزشی
فازتونو درک نمیکنم :/ نمدونم دقیقا طرف کدوم ورید :||||| یکی جواب منو بده
سلام. ادمین کدوم وری هستید؟
۱۶ اسفند ۱۲:۳۳ پارک تخفیف
با امید باش هیچوقت نا امید نشو
جولیک هستی هنوز؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
پلاکت پیشرفته: https://t.me/commaButBetter
دستچین از بلاگستان
آرشیو دست‌چین
نور خدا
سیاه و سفید
مغازه‌ی خودکشی
عشق، زخمِ عمیقی که هرگز خوب نمی‌شه...
رقص ناامیدی
آب جاری
If Social Media Hosted a Party
کادر درمان
دوستت دارم پس به تو آسیب میزنم
تماشاگر
باز و بسته کردنِ یک در
پینوکیو
People help the people
رنج «سکوت» : اقلیت بودن
تگ ها
بایگانی
پیشنهاد وبلاگ
رویاهای کنسرو شده
روزهای زندگی یک مسافر
نیکولا
پرسپکتیو
حبه انگور
اعترافات یک درخت
میلیونر زاغه نشین
از چشم ها بخوانیم
درامافون
جیغ صورتی
خودکار بیک
خیالِ واژه
در گلوی من ابرِ کوچکی‌ست
هذیانات
کافه کافکا
برای هیولای زیر تختم
پنجره می چکد
در من نهفته گویا، یک دایناسور خوب!
زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک
آشتی با دیونیسوس
دامنِ گلدارِ اسپی
همیشه تنها
کوچ
بوسیدن پای اژدها
هویج بنفش
حمیدوو برگ بیدوو
اوایل کوچک بود
آراز غلامی
Meet me in Montauk
یادداشت های یک دختر ترشیده
Mahsa's moving castle
تویی پایان ویرانی
قالب: عرفان و جولیک بیان :|