پروژه‌ی زنده ماندن



نورین آخر آذر بازنشسته می‌شه. و من همون حوالی فارغ‌التحصیل می‌شم و دیگه نمی‌تونم از دفتر مشاوره دانشگاه استفاده کنم. آخرین جلسه‌مون رو هفته پیش تلفنی برگزار کردیم و مشاوره‌هام باهاش تموم شد.

از این‌جا به بعدِ مسیر، دوباره خودمم و جاده‌ی پیش روم.


من یه کمال‌گرای پر از نقصم و یه شوالیه‌ی ترسو. حالا باید کاری رو که توش بهترین نیستم، کاری که از شکست خوردن توش می‌ترسم، خودم تنهایی انجام بدم.

باید مراقب خودم باشم.

برای خودم یه تخته‌ی پشتیبان درست کردم. تکه نصیحت‌های نورین رو روش نوشتم. جمله‌هایی که باید با خودم تکرار کنم، هرروز هزار بار چشمم بهشون بخوره تا تو ناخودآگاهم حک بشن. اسم آدم‌هایی که دوستم دارن. آدم‌هایی که می‌تونم بهشون پناه ببرم. این‌که نامرئی نیستم. این‌که اتفاقایی که برام افتاد تقصیر من نبود، حقم نبود. این‌که چیزی که لازم داشتم قدرت نبود، امنیت بود. این‌که خوبم، کافی‌ام، و حق دارم دوست داشته بشم.

آدم‌های امنِ زندگیم رو دارم؛ کسایی که نگران نیستن سیاهیای زندگی من رنگین‌کمونیای زندگیشون رو خراب کنه و بابت زخم‌هام دعوام نمی‌کنن. شکلات دارم. و پنیر. و گلدونای گل‌سنگ و بگونیا و گندمیم رو. کسایی که سطل لجنشون رو فریاد‌زنان تو هوا تکون می‌دن که «حق قانونی و مدنی منه که این لجن‌ها رو بمالم به صورتت!» از زندگیم بیرون کرده‌م. کلی دیوار خالی دارم که روشون رنگ بپاشم و جلفشون کنم.  و قراره پایان‌نامه‌م که تموم شد نگار مو‌هام رو به سفارشِ هوپ آبی کنه.  و صبح‌ها تو آینه به خودم می‌گم هیچ اشکالی نداره که معمولی باشی. دنیا به معمولی‌ها هم نیاز داره؛ و تو زندگی نمی‌کنی که نیاز‌های دنیا رو برطرف کنی. عکس برگردونِ pride با پرچمِ اِیس خریدم که بزنم پشت لپ‌تاپم. و مهره مشکی سفارش داده‌م که گردنبند باباقوری‌ای که مادر جان بهار از یزد برام خریده بود و تابستون پارسال افتاد و شکست، تعمیر کنم و دوباره بندازمش گردنم.


قهرمانِ نبردِ من با هیولاهام، خودمم. و من خودمو از این برزخ زنده می‌کشم بیرون.:)

۴۷ نظر ۶۵ لایک

دیگه کافیه.

:)

۲۴ نظر ۳۱ لایک

Le Moulin

بعد از این همه سال، دیگه کی یادش می‌مونه زنگِ گوشیت Le Moulin املی پولن بود؟

۴۱ لایک
پلاکت پیشرفته: https://t.me/commaButBetter
دستچین از بلاگستان
آرشیو دست‌چین
نور خدا
سیاه و سفید
مغازه‌ی خودکشی
عشق، زخمِ عمیقی که هرگز خوب نمی‌شه...
رقص ناامیدی
آب جاری
If Social Media Hosted a Party
کادر درمان
دوستت دارم پس به تو آسیب میزنم
تماشاگر
باز و بسته کردنِ یک در
پینوکیو
People help the people
رنج «سکوت» : اقلیت بودن
تگ ها
بایگانی
پیشنهاد وبلاگ
رویاهای کنسرو شده
روزهای زندگی یک مسافر
نیکولا
پرسپکتیو
حبه انگور
اعترافات یک درخت
میلیونر زاغه نشین
از چشم ها بخوانیم
درامافون
جیغ صورتی
خودکار بیک
خیالِ واژه
در گلوی من ابرِ کوچکی‌ست
هذیانات
کافه کافکا
برای هیولای زیر تختم
پنجره می چکد
در من نهفته گویا، یک دایناسور خوب!
زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک
آشتی با دیونیسوس
دامنِ گلدارِ اسپی
همیشه تنها
کوچ
بوسیدن پای اژدها
هویج بنفش
حمیدوو برگ بیدوو
اوایل کوچک بود
آراز غلامی
Meet me in Montauk
یادداشت های یک دختر ترشیده
Mahsa's moving castle
تویی پایان ویرانی
قالب: عرفان و جولیک بیان :|