یک بام، دو هوا

سکانس یک:

آقای مصطفی میرسلیم با یک رسانه مصاحبه می‌کند و می‌گوید  "به نظر بنده فاصله بین دستگیری عوامل ناآرامی‌ها تا اعدام آنها بسیار زیاد است و باید در فاصله ۵ یا ۱۰ روز بعد از دستگیری اعدام شوند منتها قوه قضائیه روال خودش را دارد."


سکانس دو:

تیر ماه ۹۸ پسر آقای مصطفی میرسلیم به علت عضویت در سازمان مجاهدین خلق (گروه اسلامگرای مسلح در کمین سقوط جهوری اسلامی، که سابقه بمب‌گذاری‌های متعدد منتج به کشته شدن ده‌ها نفر را در کارنامه دارد. از جمله بمبی که موجب معلولیت دائمی دست علی خامنه‌ای شده) دستگیر شده است. مصطفی میرسلیم مصاحبه می‌کند و می‌گوید "فرزندم بسیار عاطفى و ساده‌لوح و سست ‌اراده است؛ این ضعف موجب ناتوانی در تأمین وضعیت معیشتی او شده است و منافقین نیز با استفاده از همین موارد توانستند او را جذب کنند و به انحراف بکشانند و مأموران امنیتى نیز گمان کرده بودند که او عنصر اثرگذاری است. به‌نظر من، دستگاه قضا باید این نکته را در نظر بگیرد که زندان، مجازات مناسبی برای فردی با این شرایط ضعیف نیست؛ آن هم زندانى که درشرائط کنونى امکان طبقه‌بندى زندانیان در آن به‌نحو شایسته وجود ندارد." از آن‌طرف عده‌ای از جمله حسن آقای انواری در دفاع از همکار خود  مصاحبه و تیتر می‌روند که "یک جریانی قصد تخریب آقای میرسلیم را دارد وگرنه چرا باید این مساله الان مطرح شود؟". پسر آقای میر‌سلیم، که پدرش از سال ۷۲ عضو سازمان تشحیص مصلحت نظام بوده و مسوولیت‌های مختلفی از وزارت تا نمایندگی مجلس را بر‌عهده داشته، چون کار مهمی نکرده و اطلاعات مهمی لو نداده و اشتباه کرده که عضو این گروه شده، تیر ماه ۹۸ دستگیر می‌شود، بهمن ۹۸ حکم می‌گیرد، بهمن ۹۹ برای پنج‌سال زندان به اوین فرستاده می‌شود.


سکانس سه:

دو شهروند با اتهام درگیری مسلحانه با نیرو‌های مسلح، به فاصله کم‌تر از یک‌ماه پس از بازداشت، اعدام می‌شوند. حکم محاربه است چون قصد آسیب زدن به نظام مقدس جمهوری اسلامی را داشته‌اند. جنازه دومی بدون تحویل به خانواده مستقیما خاک می‌شود. روی در خانه دومی با اسپری قرمز شعار و فحش می‌نویسند و در ورودی را با بلوک‌های سیمانی مخصوص پلمپ مسدود می‌کنند.


سکانس چهار:

کامنت وارده: "قوه قضاییه برای امنیتمون این رای رو صادر کرده. ایران نیستی و نمی‌دونی امنیت چیه."

پست وارده: "بعدیا رو هم شکار می‌کنیم. پاینده باد جمهوری اسلامی."


سکانس پنج: 

؟

۱۴ لایک
۲۳ آذر ۱۹:۲۷ -- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎
اینقدر همه چیز مثل روز روشنه که فقط باید کور مادرزاد بود تا حقیقت رو ندید.
۲۳ آذر ۱۹:۵۰ مهدیار پردیس
سکانس شیشم: اگه یکی از اعضای خانوادت هم سابقه عضویت تو مجاهدین رو داشته باشن شما یا نمی‌تونی استخدام دولت بشی یا خیلی سخت می‌تونی عضو بشی اما حاج آقای میرسلیم که سابقه مبارزه انقلابی، وزارت، نمایندگی مجلس، پست‌های امنیتی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و کاندیداتوری ریاست جمهوری رو توی رزومه داره (این طوری بگم که حرف بزنه از دهنش اطلاعات محرمانه می‌ریزه بیرون) نه‌تنها خللی توی وضعیتش ایجاد نمی‌شه، بلکه آقازادهٔ گرام هم راست راست می‌چرخن برای خودشون!
دیگه از یک بام و ۲ هوایی گذشته، رسماً دارن «ما طبقهٔ ممتازیم و بقیه اخ و پیفن» رو برامون ترجمه می‌کنن!
بعد که حرف می‌شه میگن شماها از روی شکم سیری معترضید و تنها هدفتون لخت شدنه!
۲۳ آذر ۲۳:۱۷ ویــ ـانا
به بچه خودشون که میرسه میشن عاطفی و سست اراده ، بچه های ما میشن تروریست!🤬
آخه چی بگیم که لایقشون باشه
اصلاً بیا همهٔ جوانب این ماجرا رو بررسی کنیم. این‌جا دو فرض مطرحه:
۱- پسر آقای میرسلیم واقعاً آدم ساده‌ای بوده و گول خورده که در این صورت مظلومیت و پاکی و درستی ج.ا و آقای میرسلیم و پسرش رو می‌رسونه.
۲-پسر آقای میرسلیم با هوشیاری کامل و انتخاب خودش به منافقین پیوسته که در این صورت هم نشان‌دهندهٔ مظلومیت و پاکی و درستی ج.ا و آقای میرسلیم و پسرشه.
شماها یه مشت کینه‌شتریِ‌پنبه‌به‌گوشِ‌اغتشاش‌گرید که تنها هدفتون لخت شدن و ایجاد ناامنیه تا اربابان غربیتون به اهدافشون برسن. احمق‌های نادون فقط بشنید ببینید اون مصی و اینترنشنال و بی‌بی‌سی‌ چی می‌گن، بیاید همونا رو بلغور کنید. بی‌چاره‌ها عوضش یه بار بیست‌وسی رو گوش کنید ببینید بزرگان عرصهٔ دین و دانش چی می‌گن، شاید یه ذره عقل‌تون سرجاش اومد.

+خداوکیلی بعیده جز اینا چیز دیگه‌ای بگن.
۲۴ آذر ۰۲:۰۱ هاشم کوچیکه
بی چون چرا، بی برگشت، به سید علی مولا قسم، جان هفت جد ساندیس و ۱۴ پرس سبزی پلو؛ سکانس پنج بینظیر بود!
از این لذت میبرم که تو وبلاگتون کاملا آزادانه حرف میزنید.
درود بر شما

من که هنر نمی‌کنم. ناشناسم و دست کسی بهم نمی‌رسه که ترسی داشته باشم. 

میرسلین بی شعوره. پسرش هم باید عادلانه محاکمه می شد. جای خودش هم اون جا نیست! همه چیز را نباید قاطی کرد. اون عوضی تو مشهد آدم کشته بود. با چاقو به بدترین و بدوی ترین شکل ممکن. این که یه مشت اراذل و اوباش بریزن آدم بکشن انقلاب نیست! وحشی گریه.

من که همه‌چیز رو قاطی نکردم. دو چیز کاملا مرتبط رو قاطی کردم. امنیت وقتی پسر میرسلیم با دسترسی مستقیم به محرمانه‌ترین اسرار نظام با مجاهدین نهار می‌خورد و یک‌سال واسه خودش دور می‌زد تا حکمش تایید شه در خطر نبود، آقا همین دو ماه و نیم پیش میرسلیم رو دوباره تو مجمع تشخیص قرار داد مساله نبود، امروز که استاد تو مجلس و مجمع سمت دارن مشکل نیست، ولی دو نفر به جای فرار با مامور مسلح درگیر شدن، یهو مساله شد. یهو ترس از تجزیه و مجاهدین و نفوذ تروریست‌ها جبهه انقلاب رو در نوردید. 


والا (در عین تایید جرم بودن آدم‌کشی / درگیری مسلحانه) تا حالا کدوم انقلابی با گل و رنگین‌کمون و اکلیل انقلاب شده؟ تهران یه خیابون عظیم به اسم نواب صفوی داره، می‌دونی دستاوردش چی بوده؟ اگر نمی‌دونی یه سر به فداییان اسلام بزن. ما اگر به نفعمون باشه، حتی خشونت سرخود بدون قصد انقلاب رو هم محکوم نمی‌کنیم؛ تا حالا گذرت به خالد اسلامبولی افتاده؟

۲۵ آذر ۲۱:۲۳ -- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎
@احمد
حالا یکی از محکومین با چاقو زده دو تا بسیجی رو کشته؛ قبول. اون یکی چی؟ اون یکی رو چرا اعدام کردن؟ صرفا ایجاد رعب و وحشت؟ درگیری با مامور؟ بعدم یهویی از رو هوا محاربه؟ این دیگه نباید حکمش اعدام میبود. ای کاش عدالتی که برای قاتل دو تا بسیجی هست، برای قاتل مهسا، نیکا، سارینا، حنا و تمام اون هایی که کشته شدن و اسمی ازشون در نیومد هم بود! ای کاش ایجاد رعب و وحشت شامل تیراندازی به پنجره خونه ها یا بچه هایی که دارن از ترس سمت مترو فرار میکنن تا برگردن خونشون یا حتی انداختن گاز اشکاور وسط حیاط یه مدرسه علی رغم اینکه بچه ها سر کلاسن و کاری نکردن هم میشد!
۲۷ آذر ۲۳:۴۰ ع . شکیبا
جواب احمد آقا

حالا اعدام اون قاتلا را قبول کردی جای شکرش باقیه . معلوم وجدان شما بیداره .

اما در مورد حکم محاربه .
ماده ۲۷۹ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲
محاربه، عبارت از کشیدن سلاح، به قصد جان، مال یا ناموس مردم یا ارعاب آن ها است، به نحوی که موجب ناامنی در محیط گردد. هرگاه کسی با انگیزه شخصی، به سوی یک یا چند شخص خاص، سلاح بکشد و عمل او جنبه عمومی نداشته باشد و نیز کسی که به روی مردم سلاح بکشد، ولی در اثر ناتوانی، موجب سلب امنیت نشود، محارب محسوب نمی‌ شود. "
ماده ۲۸۲
چنانچه شخصی، مرتکب جرم محاربه شود و بدین ترتیب، با دست بردن به اسلحه به قصد ارعاب و ترساندن یا به قصد جان و مال و ناموس مردم، موجب سلب امنیت محیط گردد، به انتخاب قاضی، به صلب، اعدام، قطع دست راست و پای چپ یا نفی بلد، محکوم خواهد شد.

که در شیوه اغتشاشات اخیر غالبا این موارد توسط عناصر اصلی اتفاق افتاده .
حالا بررسی هر مورد هم که در دادگاه خودش دقیق انجام میشه.

احمد آقا هم که طرف شما بود شما با تریلی از روش رد شدی بنده‌خدا رو.


مطمئنم خود قضات دستگاه قضا این‌قدر به خودشون ایمان ندارن که شما دارین و خونتون در طرفداری ازشون به جوش اومده (وقتی تو خود جامعه قضات و وکلا دو‌دستگی پیش اومده که آیا حکم اعدام حقه یا زیاده‌رویه من فکر می‌کنم ما می‌تونیم شعله‌ی طرفداری دو‌آتیشه رو قدری کم کنیم و این تفاوت آرا رو به رسمیت بشناسیم). 

۲۷ آذر ۲۳:۴۲ ع . شکیبا
پاینده باد جمهوری اسلامی
مرگ بر منافقین و اشرار

تازه همون 5 سال هم بهش عفو خورده نصف شده!

نیاد بیرون اون یکی دست آقا رو هم مصدوم کنه صلوات!

۰۲ بهمن ۱۶:۱۲ مهدیار پردیس
اومدم بگم اونی که سر زنش رو بریده بود با رضایت ولی‌دم ماجراش مختومه شد و فقط به خاطر جنبهٔ عمومی جرم چهار صباحی رو قراره آب خنک بخوره!
حتماً اونجا رعب و وحشتی ایجاد نشده و باعث نگرانی مردم نشده که شامل محاربه و اعدام نشده، ماهایی که وجدان‌هامون خوابیده که نمی‌فهمیم، اونایی می‌فهمن که سرآشپزان بیدار و باوجدانِ سه‌سر و شش‌چشم هستن :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
پلاکت پیشرفته: https://t.me/commaButBetter
دستچین از بلاگستان
آرشیو دست‌چین
نور خدا
سیاه و سفید
مغازه‌ی خودکشی
عشق، زخمِ عمیقی که هرگز خوب نمی‌شه...
رقص ناامیدی
آب جاری
If Social Media Hosted a Party
کادر درمان
دوستت دارم پس به تو آسیب میزنم
تماشاگر
باز و بسته کردنِ یک در
پینوکیو
People help the people
رنج «سکوت» : اقلیت بودن
تگ ها
بایگانی
پیشنهاد وبلاگ
رویاهای کنسرو شده
روزهای زندگی یک مسافر
نیکولا
پرسپکتیو
حبه انگور
اعترافات یک درخت
میلیونر زاغه نشین
از چشم ها بخوانیم
درامافون
جیغ صورتی
خودکار بیک
خیالِ واژه
در گلوی من ابرِ کوچکی‌ست
هذیانات
کافه کافکا
برای هیولای زیر تختم
پنجره می چکد
در من نهفته گویا، یک دایناسور خوب!
زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک
آشتی با دیونیسوس
دامنِ گلدارِ اسپی
همیشه تنها
کوچ
بوسیدن پای اژدها
هویج بنفش
حمیدوو برگ بیدوو
اوایل کوچک بود
آراز غلامی
Meet me in Montauk
یادداشت های یک دختر ترشیده
Mahsa's moving castle
تویی پایان ویرانی
قالب: عرفان و جولیک بیان :|