چشم در برابر چشم، دست در برابر دست، اما نه دل در برابر دل.

به نام خدای یگانه مطلق
مادر ! سلام !
مادر ! خداحافظ!
به همین کوتاهی . به همین اختصار . اما نه اینقدر راحت و آسان .
چند روز پیش تصادفا دستگیر شدم. هیچ اشتباهی نکردم. کاملا تصادفی بود. محاکمه شدم -خیلی سریع و برق آسا- و محکوم به اعدام شدم. فردا صبح زود، ظاهرا، اعدامم می کنند. این نامه را به دست دوستی می سپارم و دعا می کنم که به دست تو برساند 
مارال !

.....
من هرگز خلاف نگفته ام. پس بگذار در پایان راه کوتاهی که پیمودم نیز نگویم: دلم آرزو دارد که عاشق بشوم، که آرزو داشت. دلم آرزو داشت که خانه داشته باشم، که همسر داشته باشم، که بچه های زیاد با اسم های اصیل ترکمنی داشته باشم - از همین اسم ها که شما روی ما گذاشتید. دلم مرگ را نمی خواهد مادر! دوست ندارم کشته بشوم. دوست ندارم این سگها پاره پاره ام کنند. زندگی را دوست دارم مادر! زندگی را خیلی دوست دارم. دلم آرزوی عاشق شدن را دارد - حتی هنوز هم.
من خیلی کوچکم، کوچک برای آنکه اعدامم کنند، کوچک برای آنکه تیر خلاص در مغزم خالی کنند. من اصلا برای این مراسم کوچکم مادر!
 اما انگار چاره ای نیست. یا باید به خاطر خوشتن زندگی کنیم یا به خاطر دیگران. نمی شود. نمی شود که جمعشان کنیم. این جمع اضداد نیست که به قول شما شدنی باشد، این مجاورت تاسف‌انگیز چیزهایی است که ترکیبشان، تخریبشان می کند .

من در این چند سال که جنگیدم، که علیه این دستگاه و علیه شاه جنگیدم با اینکه عضو یک گروه بسیار تندرو بودم هرگز با جانم بازی نکردم ...مارال! بسیار آهسته آمدم. بسیار آهسته رفتم. سخت مراقب بودم که شجاعت، تبدیل به امری شخصی نشود. به خودنمایی به خود قهرمان بینی به نمایش شهادت. اینست که خیلی هم خوب کار کردم و کارنامه ام تقریبا همان است که دادستانی ارتش منتشر می کند -البته اگر جرات این کار را داشته باشد .
.....

راستش را بگویم مادر ؟ دلم عاشق شدن را می خواهد - حتی هنوز،حتی امشب. وقتی آیناز آق اویلر کشته شد، من دلم خیلی سوخت. خیلی. خیلی. اما حالا که خودم را می خواهند بکشند حس می کنم که دلم برای خودم خیلی بیشتر می سوزد. آیناز لااقل عاشق شده بود، به عشقش رسیده بود، با محبوبش زندگی می کرد، چقدر هم همدیگر را دوست داشتند: یک ترکمن، یک فارس. این خیلی خوب است مادر! یعنی خیلی خوب بود، اما مرا زمانی می کشند که هنوز هیچ کس را پیدا نکرده ام که عاشقش بشوم، که نگاهش دلم را بلرزاند، که در کنارش راه رفتن حرارت بدنم را به سی و نه برساند...
خب خودت که می فهمی مارال! شما همه تان عاشق شده اید و همه تان به محبوبتان رسیده اید یا در راه رسیدن، به هر دلیل، کشته شدید. اما من ...من ...مادر! من هنوز یک بچه هستم... و با وجود این اگر بدانی چقدر خوب جلوی اینها ایستادم. اگر بدانی! حظ می کنی به خدا! مرد و مردانه. مثل پدرم. مثل خود خودت. مثل گالان اوجا. ذره ای ترس به خودم راه ندادم. خوب است دیگر نه؟ با وجود همه اینها دلم نمی خواهم بمیرم ... دروغ که فایده ای ندارد. من هنوز یک خورده هم زندگی نکرده ام.
در کتابی خواندم که تاکنون بیش از بیست هزار نوع عطر گل را تشخیص داده اند، راست است مادر؟ من فقط گل اسفند را بوییده ام و گل سرخ را. شاید هم نرگس، مریم، شب بو و محبوبه شب را ...خب کم است دیگر. نه؟
آه مارال بانوی بزرگوار!
کاش چند دقیقه، فقط چند دقیقه سرم را روی پایت می گذاشتم ...یا سرم را به شانه دکتر آلنی آق اویلر نامدار محبوب همه مبارزان جهان تکیه می دادم ...
مادر !
اگر این نامه به دستت رسید، از ته قلب برایم گریه کن، و به آلنی بگو از ته قلبش برایم گریه کند، چرا که من هنوز حتی یک لحظه هم به خاطر خودم زندگی نکرده ام اما همیشه آرزوی این کار را داشته ام.
قلبم...قلبم هنوز آرزوی عاشق شدن دارد، دلم خانه می خواهد، همسر ...
به برادر زاده ها و خواهر زاده هایم سلام مرا برسان و بگو ...نه... به آنها چیزی نگو!
خدا نگهدار همه شما
آرتا آق اویلر


آتش بدون دود: هر سرانجام سرآغازیست

نادر ابراهیمی

۲۴ لایک
۲۱ آذر ۱۹:۲۰ مهدیار پردیس
حیف از اون جان‌ها و امیدهایی که اون روزگار پرپر شدن و نتیجه‌اش حلولِ ضحاکِ نه افسانه‌ای، بلکه حقیقی شد...
۲۳ آذر ۱۶:۳۶ صـــالــحـــه ⠀
نادر ابراهیمی‌ای که این‌ها رو نوشت و افتخارش این بود که در جبهه‌ جنگ تحمیلی صدام برای ایران اسلامی جنگیده...
رحمت خدا بر نادر ابراهیمی که قلمش هنوز شیرینه.

البته تا جایی که من می‌دونم، نادر سال ۶۵ و برای کار پژوهشی و فرهنگی رفت جبهه. جنگ نرفت.

اگر برای کشورش جونش رو گذاشته بود هم از چشم ما نمی‌افتاد. عزیز‌تر می‌شد. خدا بیامرزتش.

قلبم‌...
۲۷ آذر ۲۳:۰۶ ع . شکیبا
این چرندیات همه به پای نویسنده هاش حساب میشه . چه در این دنیا و چه در دنیایی که بهش اعتقاد ندارید .
دلیلش هم اینه که خواننده را گمراه می کنه و گمراه را گمراه تر .

اما این تهمته که دادگاه بدون شواهد و مدارک مستند با اقرار و اعتراف متهم بر علیه کسی رای صادر کنه .
هر دادگاهی در جمهوری اسلامی مخصوصا اینها که با پرونده های اغتشاشات و اشرار و منافقین جدید سر و کار دارند اگر حکمی صادر می کنه قطعا قطعا مستند به شهود و مدارک و کشف ابزار جرم منتسب به متهم و قاتل و اقرار و اعتراف اوست .
اصلا پرونده قتل و پرونده ای که حکمش اعدام و ۱۵ سال حبس یا حبس ابد باشد باید حتما وکیل داشته باشد و اگر بگوید وکیل نمی خواهم خود دادگاه از بین وکلا دادگستری برایش وکیل تسخیری منصوب می کند.
بعد از دادگاه اولیه حتما حکمش به دادگاه تجدید نظر میره و بعد به دیوان عالی کشور. یعنی دو دادگاه دیگه با تخصص و تجربه بالاتر پرونده را با دقت بررسی می کنند . اگر مستندات و حکم منطبق با قانون و عدالت باشد تایید می کنند و به اجرای احکام می‌رود . وگرنه در هر مرحله ای نقض میشود.

اینها برای فرد پر حرف و بی اطلاع و مغرضی مثل شما نوشتم که بیخودی دادگاهها را متهم به بی عدالتی نکنید.
سرعت عمل فقط زمان رسیدگی را کوتاه می کند نه دقت و توجه به محتوا را یا کم کردن قوت و صحت حکم را .

نادر خدابیامرز در قبر : 😶🫥
داداش کتابو نخوندی نویسنده رو نکوب حالا. آخرش شاهو سرنگون می‌کنن همه‌شونم شهید می‌شن. مجوزدار و انقلابی و حماسیه. آروم باش. :))

در ادامه، شما که دادگاه نبودی، وکیل نبودی، موکل نبودی، قاضی نبودی، شاهد نبودی، شاکی نبودی، متشاکی نبودی، چطور با این اعتماد به نفس میای می‌گی حتما عدالتو اجرا کردن، امکان نداره نکرده باشن، قطعا مستنده؟ مشتاقم بدونم دلیلت چیه. بذار جور دیگری بپرسم. فرض کن یک آدم منافق سال‌ها نقشه می‌کشه و تلاش می‌کنه تا نفوذ کنه به سیستم قضایی فقط به قصد خرابکاری و نقض عدالت به اسم اسلام. موفق هم می‌شه و مثلا قاضی یا دادستان عالی‌رتبه‌ای می‌شه و کلی پرونده زیر دستش میفته. ما که فقط به روایت خود دستگاه قضا اعتماد داریم و هیچ‌گونه خبری، تفحصی، اکتشافی در مورد عملکردشون از جای دیگه نمی‌پذیریم، از چه طریقی ممکنه مطلع بشیم که یک بابایی نفوذ کرده به دستگاه قضا و مثلا حکم‌های تندرو-مآب برای متهمین بریده؟ یا خلاصه به هر طریقی عدل علی رو زیر سوال برده؟ اگر روابط عمومی دستگاه قضا مورد نفوذ واقع شه و هرگز اعلام نکنه یک مقام منافق داشتیم، ما تا ابد به اعتماد کور بهشون ادامه خواهیم داد و هیچ روایتی از هیچ سمت دیگر ماجرا نخواهیم پذیرفت و براثر این تعصب و طرفداری ما هیچ اتفاق بدی نخواهد افتاد؟ هوم؟

جهت اطلاع شخص آگاه و متینی همچون شما، در پرونده‌های امنیتی شما حق انتخاب وکیل خودتون رو ندارید و فقط از لیست صد‌تایی وکلای مورد تایید اطلاعات / قوه قضاییه می‌تونید استفاده کنید. (تبصره ماده ۴۸ رو سرچ کنید یا مقدمه این خبر بی‌ربط از سایت تسنیم رو مطالعه کنید) و این عدالت نیست که به متهم بگی فقط وکیل‌هایی که من مطمئنم طرف من رو می‌گیرن می‌تونن ازت دفاع کنن.

امام کاظم یار و همراهتون. خانواده شهید سلام ویژه می‌رسونن. نگرانت بودن کم‌پیدا بودی.

۲۷ آذر ۲۳:۱۲ ع . شکیبا
این قصه ای که در پاراگراف اول نوشته آید همه اش دروغه و اتهام به جمهوری اسلامی و دادگاه عادل .

قاضی های ما انسانهای شریف و دقیق و متعهدی هستند و آنها حاضر نیستند یک کلمه در حکم کسی جابجا بشود تا چه برسد به اینکه کسی را بی گناه محاکمه کنند و اعدام کنند.
اینها تفکرات نصب علی نژاد و خائن های خارج نشین است که به خورد شماها میدهند و شما هم چشم بسته می پذیرید.

البته کسی که در کانادا باشه خیلی خبر از ایران نداره و منبعش همین شبکه های ماهواره ای معاند و کلیپهای اینستاگرام است‌!

بابا اینا نقل قول از جلد هفتم یه مجموعه کتابه از نادر ابراهیمی، به اسم آتش بدون دود. نشر روزبهان. ساواکیا بچه‌هه رو گرفته‌ن قراره اعدامش کنن، نامه نوشته به مادرش که اونم انقلابیه. نویسنده‌‌ش هم تو کامنت دوم سوم گفتن جبهه رفته. شما مگه جبهه دوست نداشتی؟ عه. عه. عه!! :))


من نه اینستاگرام دارم نه تلویزیون(پول ندارم بخرم، رسیورم گرونه. :)) ). منبع خبرامم تسنیم و فارسه. هر کی ازم لینک خواسته رادیکال‌ترین منبع بسیجی ممکن رو نشونش داده‌م. :)) برو نگاه کن!
خدایا عجب اسیری شدیم. :))

۲۸ آذر ۱۴:۱۴ ع . شکیبا
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
**** **** ***** ***
**** *** *** **** ** ***** **** *** *** ** ******* **** *** ****** **** **** *** **** ** ****** ****** ** ***** ********** * ***** *** *** ** **** * *** *** *** **** ** * **** * **** **** ** ****** ** ***** **** **** **** ** **** ***** ******** **** ** **** ****** ** ****** ******* ** **** *** ***** **** ****** ** ** ** *** ******* ** **** *****

*** **** ** **** ******** *** **** ** ** ***** * *** ****** ** ** ** *** * **** ***** *** ******* ** ***** ** **** ***** ** **** **** * ** ***** **** * ** *** ** ******* *

سلام.

من این نظر شما رو (در کنار چند‌تایی که بعدش فرستادی) گرو نگه می‌دارم، هر زمان نظر من روی وبلاگ خودت رو جواب دادی و تایید کردی من هم این رو تایید می‌کنم و جواب می‌دم. :)

۲۹ آذر ۱۲:۰۵ ع . شکیبا
صبح بخیر
اشکال نداره
شما همون نظرات مهدیار رو تایید کن که برات ضحاک تعریف کنه.
لااقل بهش بگو یه روسری بپوشه سرش . مگه نباید بین دخترا و پسرا عدالت باشه !

صبح شما هم بخیر


نظرات وبلاگ بدون تایید منتشر می‌شه. بعضی از ما از خواننده‌هامون نمی‌ترسیم 😉. اما ببخشید، زورم میاد برای کسی که از زیر جواب یک سوال من یک ماه فرار کرده و هر بار با فرافکنی یا عدم‌تایید کامنت من دورم زده، همون آزادی‌ای رو فراهم کنم که برای کاربر‌های دیگه فراهمه.

اون چیزی که با روسری سر پسرا کردن فراهم می‌شه، عدالت نیست. برابریه. بله وقتی دسته الف مورد ظلمه و دسته ب نیست، اگر همون ظلم رو به دسته ب تحمیل کنیم برابری ایجاد شده. اما عدالت زمانی ایجاد می‌شه که به دسته الف و ب ظلم نشه.
ما دنبال این نیستیم که همگی یک اندازه رنج بکشیم. ما دنبال اینیم که همگی یک اندازه از زندگی لذت ببریم. :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
پلاکت پیشرفته: https://t.me/commaButBetter
دستچین از بلاگستان
آرشیو دست‌چین
نور خدا
سیاه و سفید
مغازه‌ی خودکشی
عشق، زخمِ عمیقی که هرگز خوب نمی‌شه...
رقص ناامیدی
آب جاری
If Social Media Hosted a Party
کادر درمان
دوستت دارم پس به تو آسیب میزنم
تماشاگر
باز و بسته کردنِ یک در
پینوکیو
People help the people
رنج «سکوت» : اقلیت بودن
تگ ها
بایگانی
پیشنهاد وبلاگ
رویاهای کنسرو شده
روزهای زندگی یک مسافر
نیکولا
پرسپکتیو
حبه انگور
اعترافات یک درخت
میلیونر زاغه نشین
از چشم ها بخوانیم
درامافون
جیغ صورتی
خودکار بیک
خیالِ واژه
در گلوی من ابرِ کوچکی‌ست
هذیانات
کافه کافکا
برای هیولای زیر تختم
پنجره می چکد
در من نهفته گویا، یک دایناسور خوب!
زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک
آشتی با دیونیسوس
دامنِ گلدارِ اسپی
همیشه تنها
کوچ
بوسیدن پای اژدها
هویج بنفش
حمیدوو برگ بیدوو
اوایل کوچک بود
آراز غلامی
Meet me in Montauk
یادداشت های یک دختر ترشیده
Mahsa's moving castle
تویی پایان ویرانی
قالب: عرفان و جولیک بیان :|