قوه مخیله

معلم دینی دوم دبیرستانمون یک بار گفت هر کس دوست داره برای دو نمره امتیازی بیاد در مورد یه موضوع دلخواه مرتبط ارائه کلاسی بده. یکی از بچه‌ها (که من هنوز نمی‌دونم مسخره‌مون کرده بود یا واقعا اومده بود برای اون دو نمره) ارائه‌ای داد در مورد موجودات و جهان فیزیکی، و موجودات و جهان متافیزیکی. خلاصه‌ی حرفش برخلاف آنچه ممکنه فکر کنید، این بود که توی آمریکا دارن سعی می‌کنن یه پرتال باز کنن بین دنیای ما و اجنه، و می‌خوان جن‌ها رو وارد این دنیا کنن تا باهاش بتونن کشور‌های خاورمیانه رو تسخیر کنن و حکومت شیطان‌پرستی و فراماسونری خودشون رو بگسترونن. اون وسط داشت از سریال «سوپرنچرال» به چیزی رفرنس می‌داد که گویا قرار بود سایه چشم دجال رو بندازه روی کعبه (؟)، که معلم با رنگ پریده و دست لرزون متوقفش کرد و گفت عزیزم شما ممکنه این‌جا یهو یه چیزی رو دقیقا نقل کنی، مرز بین دو دنیا شکسته شه، موجودی به اشتباه وارد این دنیا بشه و شروع به آسیب‌زنی کنه. لطفا ارائه رو همینجا تموم کن.

بعضی از پست‌ها و توییت‌هایی که می‌بینم دارن سعی می‌کنن تفسیر کنن که چی شد که این‌جوری شد، من رو شدیدا یاد معلم دینی دوم دبیرستانمون میندازن.


پی‌نوشت: یک بار هم گفت ساختمون هرمی شکل نماد شیطان‌پرستیه، و من ازش پرسیدم پس چرا ساختمون مجلس شورای اسلامی هرمیه، و ازم خواست بشینم سر جام. 
پی‌در‌پی‌نوشت: موقع بستن خیریه و NGO که می‌شه همه از صدر تا ذیل به جزییات اسلامی بودن یا نبودن هر چیز کوچکی واقفن و سریعا می‌تونن وارد عمل بشن تا درش رو تخته کنن، ولی یه ساختمون این همه سال داشته آجر به آجر می‌رفته بالا و هیچ‌کس نگاهش نکرده بگه عه این چرا شکل نماد فراماسونریه سد حسن؟
بعد می‌گن چرا ما رو مسخره می‌کنی. خب ببین خودت بهونه دست آدم می‌دی سید.
۱۷ لایک
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
پلاکت پیشرفته: https://t.me/commaButBetter
دستچین از بلاگستان
آرشیو دست‌چین
نور خدا
سیاه و سفید
مغازه‌ی خودکشی
عشق، زخمِ عمیقی که هرگز خوب نمی‌شه...
رقص ناامیدی
آب جاری
If Social Media Hosted a Party
کادر درمان
دوستت دارم پس به تو آسیب میزنم
تماشاگر
باز و بسته کردنِ یک در
پینوکیو
People help the people
رنج «سکوت» : اقلیت بودن
تگ ها
بایگانی
پیشنهاد وبلاگ
رویاهای کنسرو شده
روزهای زندگی یک مسافر
نیکولا
پرسپکتیو
حبه انگور
اعترافات یک درخت
میلیونر زاغه نشین
از چشم ها بخوانیم
درامافون
جیغ صورتی
خودکار بیک
خیالِ واژه
در گلوی من ابرِ کوچکی‌ست
هذیانات
کافه کافکا
برای هیولای زیر تختم
پنجره می چکد
در من نهفته گویا، یک دایناسور خوب!
زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک
آشتی با دیونیسوس
دامنِ گلدارِ اسپی
همیشه تنها
کوچ
بوسیدن پای اژدها
هویج بنفش
حمیدوو برگ بیدوو
اوایل کوچک بود
آراز غلامی
Meet me in Montauk
یادداشت های یک دختر ترشیده
Mahsa's moving castle
تویی پایان ویرانی
قالب: عرفان و جولیک بیان :|