رییس مستقیمم اوکراینیه و دو هفته یه بار باهاش جلسه دونفره دارم. اون از باباش میگه که همون هفته اول حمله روسیه به اوکراین، برگشته اونجا که اگه لازمش داشتن اسلحه دست بگیره ولی چون سنش بالاست فرستادنش خونه. من از باباماینا میگم که هنوز نتونستهم براشون فیلترشکن بریزم و هیچکدومشون بلد نیستن با تور و پراکسی کار کنن، شبی دو شبی یه بار ده دقیقه میتونن از یه سوراخی وصل شن به من و خبر بدن که زندهان. اون از تجمعهای آخر هفته تورنتو میپرسه، من از خرسون که آزاد شده. اون از دست سازمان ملل حرص میخوره، من از دست رسانههای خارجی.
این وسط یه سری محمدقاسم و مشکاتالزهرا هم از موشک خوردن بابای اون و تیر خوردن دوستای من خوشحالن، که به خدا اگه شما فهمیدین فازشون چیه و چی به اونا میماسه، ما هم فهمیدیم.