از اینستاگرام یاسین حجازی:
محبوبِ من،
تو که نیستی، فقط برایمان «از» مانده وُ «خون» وَ کسرهای به نازکای تارهای مو وَ «جوانان». بعدِ «جوانان» دیگر هیچ کلمهٔ مشترکی نداریم. ایستادیم دو سوی خیابانِ بی چراغ. یک سو خواند: «از خونِ جوانانِ وطن»؛ سوی دیگر: «از خونِ جوانانِ حرم». خون میانمان روان بود. یک سو بیلبورد داشت از خونِ جوانانِ حرم؛ سوی دیگر ویپیان که بگوید از خونِ جوانانِ وطن. یک سو هیچ اشتباه نداشت؛ سوی دیگر لابد همهٔ آنچه داشت اغتشاش. و میانمان جوی خیابان، جویْ لَبالب، خون داشت. خونی که دَلَمه نمیبست. جاری بود. نمیایستاد. تو بگو: از خونِ ــ بالاخره ــ جوانانِ وطن یا خونِ جوانانِ حرم؟ مگر حرم جایی است بیرونِ وطن یا وطن جایی است بی حرم؟ مگر آنها که میروند حرم از خیابان نمیروند؟… این طوریهاست که ما حتّا کلمه هم بلد نیستیم وقتی تو نیستی. شبکهٔ پویا کارتونش را قطع کرد؛ پخشِ زنده از بیمارستانِ شیراز: مجری میگوید: «جالبه بدونید کوچولوهای عزیز که بینِ زخمیها دو کودک هم…» نه. جالب نیست. جالب نیست که کلمه بلد نیستیم محبوبِ من. از پدرتان* پرسیدند: «سختترینِ آفریدگانِ خدا چیست؟» پدرتان گفت: «ده چیز است که سخت است: کوههای بلند؛ و آهن که بدان کوه کَنند؛ و آتش که آهن را خورَد؛ و آب که آتش را خورد؛ و ابرها که حاملانِ آباند؛ و باد که محرّکِ ابر؛ و آدم که مسخِّرِ باد؛ و مستی که بر آدم غلبه کند؛ و خواب که بر مستی غلبه کند؛ و غم که بر خواب.» پدرتان گفت: «سختترین آفریدهٔ خدا غم است.»
این روزهای سخت کجایی؟ ما فقط «از» برایمان مانده. «جوانانِ» پاراگرافِ قبل بس که «خون» از تنشان رفت، دیگر به این پاراگراف نرسیدند.
لطفاً نزدیکتر بیا.
بیا و کلمه برایمان بیاور.
همین.
* علی بن ابیطالب: الغارات، ج ۱، ص ۱۸۲
پینوشت: متین عزیز کامنتتون رو دریافت کردم ولی چون عضو بیان نیستین نتونستم جواب بدم. ممنونم از شفافسازیتون. :)