خواندنی‌های این روز‌ها

از اینستاگرام فاطمه علمدار:
من دوستان خیلی خیلی عزیزی دارم که عاشق جمهوری اسلامی هستند. باتوم دست نمیگیرند.کار فرهنگی میکنند.فیلم میسازند.اثر هنری خلق میکنند.اندیشه های رهبری را تحلیل محتوا میکنند و رویایشان این است که تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت کنند.بزرگترین ترسشان این است که مثل خوارج فریب بخورند و در جریان فتنه ها دست از حمایت مولایشان بردارند.با عقل سلیمشان میفهمند که اوضاع آنطوری که باید باشد نیست ولی خارج شدن از وضعیت عاشقی و تعریف هویت خودشان بدون این عشق برایشان ناممکن جلوه میکند.کسانیکه عشق را تجربه کرده اند میفهمند که چه میگویم.گاهی معشوق کاملا از معنا تهی میشود ولی عاشق نمیتواند از وضعیت عاشقی دل بکند.عاشقِ عاشق ماندن است، نه معشوق! و بعد برای حفظ این وضعیت سعی میکند تصویری خیالی از معشوق بسازد.تصویری که بر واقعیت معشوق صدق نمیکند ولی دست کم اجازه میدهد عاشق رنج خارج شدن از وضعیت عاشقی را متحمل نشود.این خودفریبی یک مکانیسم دفاعی است.ندیدن و نشنیدن و نفهمیدن برای حفظ وضع موجود و متحمل نشدن رنج تغییر مسیر.من دوستان خیلی خیلی خیلی عزیزی دارم که عاشق جمهوری اسلامی اند."جمهوری اسلامی" که نه "جمهوری" است و نه "اسلامی".هر عقل سلیمی میفهمد جمهوری ها اینهمه در برابر رفراندوم مقاومت نمیکنند و انتخاباتهایشان با نظارت استصوابی نیست و آخر واکنش نمایندگان مردم به نارضایتی مردم سردادن شعار نیروی انتظامی تشکر تشکر نیست و احزاب سیاسی آزادی وجود دارند که رابط مردم و حاکمیت میشوند و از آخرین مصاحبه رهبرش با خبرنگاران دهها سال نمیگذرد.هر عقل سلیمی میفهمد در حکومت اسلامی وقتی در کمتر از یک ماه طبق آمار رسمی دویست نفر در خیابانها کشته میشوند رهبر نمیگوید حوادث جزئی در جریان است.حکومت اسلامی حکومتی است که رهبرش از درآمدن خلخال از پای زن یهودی آرزوی مرگ میکند و اینجا دانش آموزان ضرب و شتم میشوند و حوزه علمیه مرده است.مومنان مرده اند.گرد مرگ پاشیده اند بر اسلام.دوستان خیلی خیلی عزیزی دارم که عاشق جمهوری اسلامی هستند که نه جمهوری است و نه اسلامی و بزرگترین ترسشان این است که مثل خوارج در فتنه ها فریب بخورند و مولایشان را تنها بگذارند ولی من برایشان میترسم که روزی به خودشان بیایند و ببینند که مصداق این آیه هستند:وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ


----
پی‌نوشت: ترجمه‌ی آیه که تو متن اصلی نیست، اینه:
و محققا بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم، چه آنکه آنها را دلهایی است بی‌ادراک و معرفت، و دیده‌هایی بی‌نور و بصیرت، و گوشهایی ناشنوای حقیقت، آنها مانند چهارپایانند بلکه بسی گمراه‌ترند، آنها همان مردمی هستند که غافل‌اند.

۲۴ لایک
۲۹ مهر ۱۹:۵۲ عارفه صاد
سلام
اول اینکه خیلی ذوق زده شدم که ستاره روشنت رو دیدم. امیدوارم چراغت بیشتر روشن بشه.
این متن رو خیلی دوست داشتم، بعضی روز ها منم این وری ام و بیشتر روز ها اون وری اما هیچ دو ور رو قبول ندارم.

سلام،

قربانت :-* سعی می‌کنم بیشتر بنویسم این‌جا هم.
ای بابا این دو ور که خیلی با هم فرق دارن، با هر ور چه مشکلی داری؟ 😅

۲۹ مهر ۲۰:۱۹ شاگرد بنّا
عاشقه از معنا تهی شده :)
معشوق و دوست داشته جوری ببینه که عقل خودش می فهمه :)
اگه نه جمهوری بودیم نه اسلامی، کل اَبَرقدرتای پوشالی دنیا وقتشون و صرف ما نمی کردن :)
اینکه برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی این قدر در تلاشن، ینی دقیقا جای درستی هستیم :)
از بزرگترین امتیازات ِ فتنه ها؛ غربال ِ عاشق های توخالیه :)
الحمدلله رب العالمین 😊

اینم حرفیه 🤔

اگه عاشق تصوری از معشوق داشته که غلط بوده، و معشوق می‌دونه اون تصویری نیست که عاشق تو ذهنش داره، آیا معشوق هنوز می‌تونه ادعا کنه عشق اون بین سالم و پاکه؟ نباید اعلام برائت کنه از تصور عاشق؟ 🤔

من فکر نمی‌کنم این‌که کل ابرقدرت‌های دنیا با ما سر جنگ دارن پس ما خوبیم، استدلال درستی باشه، و اصلا برای ما خوب باشه. کل ابرقدرت‌های دنیا علیه چین و روسیه هم دارن تو سر هم می‌زنن (و چین تو سر هنگ‌کنگ و تایوان، و روسیه تو سر اوکراین و اروپا، و الخ) اگه کل ابرقدرت‌های دنیا به پای ما افتاده بودن، ازمون می‌ترسیدن، برامون احترام قائل بودن، وابسته‌مون بودن، یا شکل و ترکیبی از این‌ها، حرف شما درست بود. اما این‌که من یه گوشه ایستاده‌م و قهرم، من از همه و همه از من بدشون میاد، نشونه‌ی درست بودن من (یا همه جز من) نیست. صرفا نشون می‌ده من تو بازی نیستم. این که من تو بازی نیستم نمی‌دونم چی رو نشون می‌ده. نظر شما چیه؟ 🤔

۲۹ مهر ۲۰:۳۸ .. میخک..
جمهوری اسلامی یک مفهومه
آیا مفهوم می‌تونه از مفهوم خالی بشه؟
مصداق عینی اون مفهومه که می‌تونه به خود مفهوم دور یا نزدیک بشه
مصداق اون براساس تحریف حتی می‌تونه متضاد و متناقض با مفهوم بشه
درمورد جمهوری اسلامی موجود در کشور: الان صحبت اینه که نه بهشته نه جهنم. میزان دوری یا نزدیکی اش از مفهوم جمهوری اسلامی مورد سواله
آیا هشتاد درصد یا بیست درصد؟
ایا قابل بهبوده یا کلا باید زد کل نظام رو ساقط کرد و یه دونه از نو ساخت

من از شما سوالم اینه: کسی که عاشق مفهوم جمهوری اسلامیه چطور می‌تونه در راستای عشقش قدم برداره؟
اگه به همین مصداق عینی بجای مفهوم اصیل و خالص معشوقش قانع باشه که از اساس به عشقش خیانت نکرده
اگه اون کالبد ناقص و دارای عیب و ایرادی که از شکل انتزاعی معشوقش در دنیای واقعی ساخته شده (و به چه سختی ساخته شده!) رو بزنه بشکونه، آیا به ساخت یک کالبد حقیقی نزدیکتر میشه؟ یا اینکه فقط اون اشتباهات رو (هرچقدر هم بزرگ و عمیق) اصلاح کنه و وقت بذاره برای تکمیلش؟

یه کم کامنتتون سخت بود. من چیزی که فهمیدم رو جواب می‌دم، اگه اشتباه فهمیده‌م لطفا اصلاحم کنین 😅

چیزی که من فهمیدم این بود: به نظر شما چیزی که ما الان داریم (حکومت فعلی) می‌تونه از هدفی که داشتیم و بهش عشق می‌ورزیدیم (داشتن حکومت اسلامی که دموکراسی توش برقراره، یا همون جمهوری) دور باشه. حالا این دور بودن می‌تونه بیست درصد باشه یا هشتاد درصد. حالا آیا اگه این مصداق رو خراب کنیم، آیا به اون هدف خیانت کردیم یا شانس داریم که از چیزی که الان داریم بهش نزدیک‌تر بشیم.
فکر می‌کنم چیزی که جلوی اصلاح کردن اشتباهات و تکمیل شدن این مصداق و نزدیک شدنش به اون هدف اولیه رو می‌گیره، عدم وجود عزم تغییر و اصلاح در خود مصداقه. طی چهل سال اخیر، حداقل تا جا‌هایی که سن من قد می‌ده، آدم‌های فاسدی به قدرت رسیده‌ن ولی هیچ فسادی به درستی پیگیری نشده، هیچ مفسدی به جزای عملش نرسیده، اما صدایی از مردم در نیومده چون امیدی به اصلاح و تغییر وجود نداره. اگر کسی بلند شه بگه فلان‌جا خرابه و فساد هست، تو سری می‌خوره که بشین! 
مثال بزنم. همین دو ماه پیش آقایی که سفر خانواده رییس مجلس به ترکیه رو خبر داد، به جرم "سیاه‌نمایی" محکوم کردن. همون آقا با همون حکم آزاده داره راست راست می‌گرده.
چند مشکل هست:
-یک شهروند دلسوز نقصی رو دیده، خبر داده. گفته‌ن که خبر دادن نقص‌ها جرمه.
-به جرمی که به نگاه خودشون جرمه محکومش کرده‌ن. طرف همون حکم رو هم نکشیده. 

سوالی که پیش میاد اینه که اگر عزم اصلاح و تغییر هست، از کجا باید وارد شد؟

۲۹ مهر ۲۲:۳۰ دامنِ گلدار
این برام جالبه:

عاشقِ عاشق ماندن است، نه معشوق! و بعد برای حفظ این وضعیت سعی میکند تصویری خیالی از معشوق بسازد.تصویری که بر واقعیت معشوق صدق نمیکند ولی دست کم اجازه میدهد عاشق رنج خارج شدن از وضعیت عاشقی را متحمل نشود.این خودفریبی یک مکانیسم دفاعی است.ندیدن و نشنیدن و نفهمیدن برای حفظ وضع موجود و متحمل نشدن رنج تغییر مسیر.

بقیه نوشته‌هاش هم جالبه و خیلی حرف دل منن. :دی

کامنت‌هایی مثل شاگرد بنا رو که می‌بینم حقیقتا مغزم تیر می‌کشه. جای درستی ایستادیم که همه دنیا دوست دارن نباشیم؟ :/
بعد ماجرای هواپیما توان بحث کردنم رو از دست دادم. و این روزهای اخیر از خوندن و شنیدن حرفای این مدلی زجر کشیدم. یعنی دیگه نمی‌دونم چی میشه گفت!

اینم یه نوع سنجشه واسه خودش. یعنی نزدیکی یا دور بودن به هدف رو نمی‌سنجی، از روی مخالفت مخالفات و موافقت موافقات می‌سنجی تو چه مسیری هستی. می‌تونیم اسمشو بذاریم سنجش با خرد جمعی!

۳۰ مهر ۰۰:۳۵ .. میخک..
ببخشید شفاف نمیتونم صحبت کنم و به زحمت انداختمتون :`)


تا حد زیادی درسته

فکر می‌کنم چیزی که جلوی اصلاح کردن اشتباهات و تکمیل شدن این مصداق و نزدیک شدنش به اون هدف اولیه رو می‌گیره، عدم وجود عزم تغییر و اصلاح در خود مصداقه.

پنیر زندگی رو خوشگل‌تر می‌کنه. پیام رو منتقل کن.


خود مصداق چیه؟ اشخاص مجری یا سیستم حاکم؟ هیچکدوم به طور صد در صد بری از این حرف شما نیستن.
یه جایی حرف خیلی قشنگی خوندم. که برانداز واقعی جمهوری اسلامی خیلی از مدیران جمهوری اسلامی هستن.
اما دقت کنید. گزاره هاتون خیلی کلی هستن! در این حد مطمئنید و قطعیت دارید به حرفاتون واقعا؟


آدم‌های فاسدی به قدرت رسیده‌ن

این درست. اما فساد درجه‌بندی داره. سیاه و سفید دیدن جامعه که حکومت بهش محکوم میشه دقیقا نقطه شروعش از مردمه. یه اعتقادی هست میگن وقتی شخص مسلمانی به مسئولیت میرسه حتما چوب پری جادویی بهش میخوره و بی‌بی‌دی با‌بی‌دی‌بو تبدیل به عیسی مسیح میشه و اگر نشه شیطان رجیمه. توقعات فضایی اونا رو هوا میده به سمت ریاکاری و دقیقا ریا و تزویره که به فساد اجازه عمیق‌تر شدن میده.
الان چی شد مردم مقصر ریا و فساد مسئولین شدن؟!😂 منظورم این طوری که به نظر میاد نبود. به هر حال. همون طور که نباید مردم رو سیاه و سفید دید. مسئول رو هم همینطور.


هیچ فسادی به درستی پیگیری نشده

بازهم یه گزاره کلی. بدون آمار مشخص و بدون سند. اینقدر کلی همه چیز رو از بیخ و بن نفی کردن چه سودی داره آخه

هیچ مفسدی به جزای عملش نرسیده

بازهم :/

آقاجان تنها وقتی که این حرف رو نمیزنید وقتیه که هیچ مفیدی بدون رسیدن به جزای عملش باقی نمونده باشه؟

شفاف نبودن به نظرم معضل ماست. وقتی شفافیت نباشه نه میشه از کسی دفاع کرد نه محکوم کرد. بازی دو سر باخته.
کی مانع شفافیت میشه؟ اونی که از آشفتگی موجود ارتزاق می‌کنه و خوشش میاد مصداق دورتر از مفهوم باقی بمونه تا نونش قطع نشه. کم هم نیستن طبیعتا.


الان باز مثال زدید. و من واقعا در مقابل این مثالها در می‌مانم که چه بگویم. ناراحت کننده هستن. باید برخورد بشود و از موارد مشابه پیشگیری بشود. باید مسئولینمان باخلاق و باایمان و متعهد و متخصص بشوند.
خب؟! من چی کار میتونم بکنم! برم سراغ اون خب!


از کجا باید وارد شد؟ از همون جایی که وایستادین :)
مملکت چی نیاز داره؟ تخصص و استعداد من چیه؟ این دوتا رو بهم وصل کنیم +توکل. قرار نیست این دنیا تبدیل به بهشت بشه. زمین زمینه و بهشت بهشت. ما فقط تلاش خودمون رو بکنیم. نه به صورت پاره‌وقت. نه از روی تفریح. اساس زندگی‌امون رو روی همین قرار بدیم. رشته تحصیلی امون، شغلمون، سبک زندگی‌امون و... رو بر این اساس انتخاب کنیم

این بود نظریات من :`)

نظر من اینه که مصداق (حکومت)از حاکمان تشکیل شده. مثل تیم فوتبال. ما نمی‌تونیم بگیم استقلال همیشه تیم خوبیه، همیشه شانس قهرمانی داره، همیشه سرور پرسپولیسه. می‌تونیم بگیم فلان مربی این فصل خوب چیده، این فصل شانس قهرمانی داریم، امسال هیچ‌کس حریف استقلال نمی‌شه.

حکومت هم آدما که میان و می‌رن، که می‌تونیم بهش بگیم هر فصل، نسخه‌های متفاوتی ازش در اختیارمون قرار می‌گیره. ما با دو حزب حاکم، همه‌ی ترکیب‌های باینری موجود برای قوه مجریه رو (مجلس اصولگرا دولت اصلاح‌طلب، مجلس اصلاح‌طلب دولت اصول‌گرا، هر دو اصول‌گرا، هر دو اصلاح‌طلب) امتحان کرده‌ایم. بنابراین فکر می‌کنم می‌تونیم سنجش خوبی از اصلاح‌پذیر بودن خود مصداق (حکومت) داشته باشیم.
حالا این‌جا که می‌خوایم بسنجیم حرف شما درسته که من دارم از روی هوا حرف می‌زنم و تجربه شخصی خودمو دارم تعمیم می‌دم. مشکلم اینه که دسترسی به آماری که توسط جای مستقلی تهیه شده باشه، ندارم، که نشون بده مثلا هر سال چند اختلاس رخ می‌ده، یا مردم بعد از چهل سال زندگی در حکومت اسلامی دین‌دار‌تر شده‌ن، محبوبیت این شیوه حکومت نزد مردم هر سال چه شاخصی داره و الخ. نهایتا بتونیم استناد کنیم به نرخ تورم و خط فقر. برای این اول باید بپذیریم که تامین رفاه، علاوه بر داشتن دموکراسی و حاکمیت اسلام، از وظایف دولت‌ها، نیاز‌های مردم هر کشور، و از اهداف انقلاب ۵۷ بوده. آیا روی این توافق داریم که بریم دنبال آمار معیشت مردم؟ اگر بله، شما جایی رو موثق می‌شناسی برای این آمار؟ اگر لینک رو شما برسونی با هم تحلیل کنیم، قشنگ می‌شه.

منظور من از اصلاح، اصلاح مشکلات بدنه و اساسی بود، نه چیزی در سطح جهاد دانشگاهی. راستش رو بگم، این‌که چهل ساله تابستونا اردوی جهادی برگزار می‌کنن و هنوز روستا هست که کاهگل بخواد، مدرسه کپری هست که سقف بخواد، دختربچه‌ی سیستان و بلوچستانی هست که گاندو دستش رو موقع آب‌کشیدن خورده باشه، منو عصبانی و درمونده می‌کنه. ما کشور ثروتمندی هستیم، اقتدار منطقه‌ایم، اون‌قدر بی‌نیازیم که ارتش می‌فرستیم سوریه با داعش بجنگه، و وظیفه‌ی آبادانی زیرساخت‌های خاک خودمون رو هر‌سال می‌سپریم به سیصد تا دانشجو که سه ماه تابستونشون رو صرف بنایی و گچ‌کاری کنن. و هنوز خرمشهر رد گلوله روی دیوارشه، خوزستان گاز نداره، کردستان هر زمستون کولبرای یخ‌زده تو کوه‌هاش خون به جگر ما می‌کنه. چهل سال وقت. سی سالش در صلح. با این همه سرمایه. شما می‌گی نه، باز صبر کنیم شاید این سیستم فعلی منجر به آبادانی شد، شاید اصلاحش کردیم درست شد. من می‌گم مردم امروز یک‌هو به این نتیجه نرسیده‌ن که این شیوه کمیتش لنگه. سی سال سیستم با نقصان‌هاش اومده جلو و اصلاح رو نپذیرفته. هر روز اثبات کرده که از درون عزمی برای تغییر در راستای خواسته‌های جدید نداره. بالاخره یه جا زنجیر صبر آدم‌ها پاره می‌شه دیگه.

این هم نظرات من. با امید لینک و آمار از طرف شما. :)

۳۰ مهر ۰۲:۴۲ دامنِ گلدار
به میخک:
ببین من سعی مبکنم بفهمم حرف شما رو، اما این استدلالی که به کار میبری واقعا گمراه‌کننده است، یعنی اگر همه بخوایم توکل کتیم و بگیم تلاشمون رو میکنیم، هر نهاد و عامل فاسدی میتونه زمانی که سر ما بند به تلاش کردنمون هست حکومت کنه.. یعنی با این فرمول کاملا یک دستگاه سرکوب ظالم بعلاوه‌ی یک جامعه منفعل و چشم و گوش بسته تحویل میگیری. آزادگی رو بابد باهاش خداحافظی کنی با چنین رویه‌ای
بعد اینکه سوال صادقانه‌ام اینه چرا تصور میکنی معترض‌ها در راستای همبن تلاش و توکل و اخلاص و عمل در زندگی‌های خودشون حرکت نمی‌کردن یا نمیکنن؟ اگه واقعا به شرط تلاش به همه خواسته‌ها می‌شد رسید فکر میکنی کسی جونش رو کف دستش می‌گذاشت الکی‌الکی؟ و هرچقدر هم که مفهومی که تعریف میکنی زیبا و آرمانی و ایده‌آل باشه بهرحال باید جای نقد و شک رو براش قائل بشی، خدا نیست که بگی ایمانم رو از دست نمیدم، واقعا خدا هم راضی نیست بی‌شک و شبهه بپذیریم وجودش رو :/. دقبقا اگر نخواهی سیاه و سفید ببینی، توی معترضین هم آدم‌هایی هستن که خواستن اصلاح کنن، صادقانه هم تلاش کردن و میکنن ولی فقط سرکوب شدن. اون هم خیلی نامتوازن. دیگه بدتر از بچه‌‌های مدرسه با دست‌های خالی که جوابشون گلوله بوده؟ حتی اگر اونا رو هم جو و آشوب حساب کنی که شخصا قلب آدم رو مچاله میکنه شنیدنش، باز هم برام سواله چرا سیاه و سفید و خوب و بد میبینی این تلاش کردن رو؟ واقعا همه دوست داریم زندگی کنیم و برای زندگی بجنگیم غیر اینه؟

آخه همون حرکت آبادانی و تو توکل کن یه گوشه کار رو بگیر هم، جلوش گرفته می‌شه. بهش هم انگ صهیونیستی و عامل دست بیگانه می‌زنن، هیج دفاعی نمی‌تونی بکنی از خودت. :(

همین دو سال پیش یکی از بچه‌های اکیپمون (چادری بسیجی الخ) رفته بودن بندرعباس برای همین پروژه‌های آبادانی و توکل و تلاش. اون‌قدر سنگ جلوی پاش انداختن که اونم اومد گفت هیچی درست نمی‌شه بچه‌ها. برگشتن تهران.

۳۰ مهر ۱۲:۴۰ .. میخک..
درک نمیکنم
واقعا کدوم عقل سلیمیه که میگه نتیجه اینکه هرکسی در جای خودش نهایت تلاش خودش رو برای جامعه بکنه یه جامعه منفعله؟؟؟؟؟؟!!!!!
تعریفتون از انفعال چیه؟؟؟؟؟؟؟

واقعا واقعا کجای تلاش با کسب آگاهی منافات داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تلاش اگر بدون تصمیم باشه که میشه صرفا عادت، و اگه تصمیم بر اساس عقل نباشه میشه خریت :/ دیگه این چیز خیلی بدبهی بود به نظرم برای همین اشاره نکردم :/


اگه معترضین منظورتون کسانی هستند که در این روزها در خیابان شعار سر داده و تجمع کرده و با نیروهای امنیتی درگیر شدن (فارغ از اینکه تا حد دست به خشونت در خیابان زدن یا نردن، کسی رو آتیش زدن یا نزدن، به مردم آسیب زدن یا نزدن)
آگاه‌ترین این مردم در خیابان تلاش میکنند و ناآگاه‌ترین‌هاشون (که فکر نکنم کسی ادعا کنه تعدادشون در حدی کم باشه که بشه نادیده گرفتشون) صرفا از تلاش بقیه «تقلید» میکنن.
به هر حال
اونها در خیابون تلاش میکنن نه جایی که هستن و این صرفا برای براندازی و تخریب خوبه نه اصلاح
مقایسه می‌کننش با ۵۷
اونجا با فلسفه رژیم شاهنشاهی مقابله شد و مردم خواستار حکومت اسلام شدن. طبق نظر اسلام در رژیم طاغوت و به نفع حاکمیت طاغوت کار کردن از اساس خطاست. یعنی جای اصلاحی نیست کلا ریشه خطاست

الان تنها کسانی که به طور ایدئولوژیک با جمهوری اسلامی مشکل دارن تاجایی که من خبر دارم سکولار ها هستن. شعارشون هم جدایی دین از سیاست

اگر شما طرفدار این مکتب هستید به عنوان یک دشمن دانا و آگاه بهتون احترام میذارم و اخلاق‌مدارانه در جهت هدف هامون که ذاتا باهم در تناقض هستن تلاش میکنم :)


اخبار کلی، نگاه یک جانبه، داده‌های اغراق آمیز و کلی. «فقط سرکوب شدن» این فقط جای هرگونه پیشرفتی رو میبینه چون «فقط» یعنی نگاه صفر و صد. وقتی چشمت رو به هرچیزی غیر سیاهی ببندی معلومه از تلاش زده میشی

بله هستند کسانی که تلاش کردن و سرکوب شدن. اما این دلیل میشه ما تلاش نکنیم؟؟
تو وبلاگم هم گفتم. باز دهه شصتی‌هایی که تلاش کردن و به نتیجه نرسیدن (فارغ از دلایلشون) از لحاظ احساسی باز قابل درک هستن
اما دهه هشتادی ها چی؟ اونا کی تلاش کردن؟ کی دنبال راه عقلانی رفتن و سرکوب شدن؟ اگه به همین زودی بخوان خسته بشن و بزنن به جاده خاکی که.....

ببخشید، من دچار گردن‌درد شدید شدم و نمی‌تونستم بشینم پای سیستم. 😅

فکر می‌کنم منظور دامن گلدار از انفعال دخالت نکردن تو همه‌ی موضوعات اجتماعی که می‌تونن دغدغه‌ی من باشن است. من مهندس کامپیوترم، می‌شینم روی محصولات ایرانی کار می‌کنم و صنعت کشور رو پویا نگه می‌دارم. این سقف توان و وظیفه و حق من برای دخالت در اجتماع نیست. (فکر می‌کنم خود دامن گلدار تو کامنت بعدی به قشنگی توضیح داد منظورشو.)

دو تا نکته تو تعریف شما از معترضین هست. بله منظور من مردمیه که رفته‌ن تو خیابون و شعار می‌دن و اعتراض می‌کنن. مردمی که کشته شده‌ن و تیر و گلوله خوردن. شما اینا رو مردم نمی‌نامین، کسایی که اینا رو به قصد کشت می‌زنن مردم می‌نامین و می‌گید بهشون آسیب زده‌ن. یک طرف قضیه آدم‌های دست خالی هستن و یک طرف سازمان‌هایی که هر اعتراضی رو "امنیتی" می‌کنن و با گلوله به استقبالش می‌رن. تعریف ما از خشونت و آسیب با هم خیلی متفاوت می‌شه این‌جا. من از درگیر شدن معترضین با شهروندای عادی حمایت نمی‌کنم، ولی از طرفی که با سلاح به استقبال اون یکی شهروندا می‌ره هم بیزارم. اگر می‌خوایم حضور مردم تو خیابون رو به رسمیت بشناسیم، خوبه که اون طرفش رو هم ببینیم.

پس شما فکر می‌کنین این‌جا با وجودی که توافق کردیم حکومت فعلی طی چهل سال گذشته هیچ عزمی برای پذیرفتن تغییر از درونش نشون نداده، قابل اصلاحه و تلاش برای ریشه‌کن کردنش به نتیجه‌ی بهتری منجر نمی‌شه؟ می‌شه بیشتر توضیح بدین که چطور؟ مثلا از فعالیت خودتون یا کسانی که قبولشون دارین برای اصلاح شرایط کنونی مثال موفقیت‌آمیز بیارید تا بشه الگوبرداری کرد.

-شما به حرف‌های من اعتراض دارین که از روی هوا و یک‌طرفه هستن، ولی خودتون داده‌ای به مکالمه اضافه نمی‌کنین. دهه‌هشتادی‌هایی که هنوز بیست سالشون نشده رو که می‌کوبید، منم می‌تونم بگم یک‌جانبه و یک‌طرفه و اغراق‌آمیز. این‌جوری به جایی نمی‌رسیم. ما هر دو داریم نظر‌های شخصیمون رو به همدیگه نشون می‌دیم، فکر می‌کنم این کامنت نقطه شروع خوبیه برای این‌که حرف هم‌دیگه رو به عنوان نظرشخصی قبول کنیم و اگر چیزی کذب و مخالف حقیقته، منبع بیاریم که این‌جوری نیست و نمی‌پذیرمش. اگه موافقید از این‌جا به بعد این‌جوری جلو بره.

۳۰ مهر ۱۲:۵۱ مصطفی فتاحی اردکانی
چقدر خوب که پایین این پست داره بحث میشه و فقط فوران احساسات نیست.

اول یه نکته: از کسانی که الان کف خیابون دارن مبارزه می کنن بپرسی چرا میگن دنبال فردای بهترن. از مدافعان جمهوری اسلامی هم بپرسی چرا ؟ میگن دنبال فردای بهترن
هر دو یه چیز رو میخوان ولی راه رسیدن به اون رو متفاوت انتخاب کردن. پس دو تا دسته مخالف هم نیستن یه دسته هتند که همگی دنبال آینده بهترن، آینده بهتر برای کشور ایران

این یه وجه تشابه و وجه تشابه دیگشون روز بعد از آرام شدن کشوره.
مدافعان جمهوری اسلامی میگن خب کشور آروم شد بریم خونه بخوابیم.
مبارزها هم میگن خب نظام سقوط کرد بریم خونه بخوابیم.
یعنی هیچ وظیفه ای برای خودشون در نظر نگرفتند.

و تا زمانی که عده ای توی مردم نباشند که برای رسیدن به آینده بهتر برنامه داشته باشند به طوری که برنامه اشون رو اعلام کنن و در مقابل برنامه اشون پاسخگو باشند و مردم را با استدلال با خودشون همراه کنن حکومت ها توی ایران یا هر کشور دیگه ای به سه دلیل 1-دخالت بیگانگان 2- بی کفایتی حاکمان 3- نارضایتی مردم سرنگون میشن.

پس من اگر خودم می توانم که آینده کشور را بسازم پرچم ایران آباد را بلند می کنم و مردم را به همراهی خودم دعوت می کنم
و اگر نمی توانم باید دنبال یک نفر که ادعا دارد بروم و بعد از او بخواهم که بگوید از چه مسیری به آینده می رود. و بعد اندیشه کنم که که آیا این مسیر و آینده هم خوانی دارند؟ اگر همه چیز او کی بود آن وقت هر جا از مسیر خارج شد گوشزد کنم که این راهی که می روی با چیزی که اول گفتی متفاوت است. البته در طول مسیر هم برای زودتر رسیدن کمک هم می کنم نه اینکه روی صندلی لم بدهم و کیک و آبمیوه طلب کنم. و حتی گاهی در مسیر آینده سنگ اندازی کنم

به امید آینده بهتر برای ایران عزیز

ببخشید، من دچار گردن‌درد شدید شدم و نمی‌تونستم بشینم پای سیستم. 😅


نکته‌ی اولتون که صد درصد درسته. همه می‌خوان آینده‌ی بهتر داشته باشن. 
ولی فکر نمی‌کنم تعریف طرفین از آینده‌ی بهتر یکی باشه و جدل از همین‌جا شروع می‌شه. 😅
کسایی که الان تو خیابونن، شاید سر این‌که دقیقا چه راهی برای خروج از این شرایط مدنظرشونه توافق نداشته باشن، ولی همه موافقن که از شرایط کنونی ناامید شده‌ن و دلیلی برای ادامه دادن با سیستم فعلی ندارن.

تاریخی که من خونده‌م نقص‌های زیادی داشته، بنابراین از شما می‌پرسم شاید شما بهتر بدونین. سال ۵۷ که انقلاب بعد از ده پونزده‌سال نارضایتی و شلوغی به سر‌انجام رسید، واسه این بود که همه توافق کردن که دقیقا چه سیستمی قراره جایگزین بشه و کی قراره بعدش کشور رو هدایت کنه و چه قوانینی باید به چه شکل تغییر کنن؟ سال ۵۹ که حجاب رو اجباری کردن همه هورا کشیدن؟ همه‌ی گروه‌ها و حزب‌هایی که تو انقلاب دست داشتن با سیستم ولایت فقیه و فرمانده کل قوا هورا کشیدن و به نفع جمهوری اسلامی کشیدن کنار؟

پاراگراف آخر کامنتتون رو خیلی دوست داشتم و کاملا باهاش موافقم.

جولیک اولا خوش‌حالم تصمیم گرفتی اینجا هم بنویسی. دوما خوش‌حال‌ترم که اینجا واقعا داری بحث می‌کنی، برخلاف کانالت که حتی وقتی داری استدلال می‌کنی ولی بعد احساسی غالبه و من حتی اگر باهات هم‌فکر باشم ولی حرفت رو قبول ندارم. ((: (که خب البته اونجا یا اینجا یا هرجا این حق توئه که بتونی احساسات، ذهنیات و... هرجور که که می‌پسندی بروز بدی.)
بخصوص که مثلا من وقتی اولین بار کامنت شاگرد بنا رو یه جایی دیدم و رفتم یکم وبلاگشو خوندم فقط دنبال چکش می‌گشتم که حداقل بزنم تو سر خودم و با این سطح از دگماتیسم تو یه دنیا نباشم. ولی تو خیلی خوب تونستی لحن مباحثه رو به دست بگیری.
به هرحال ممنون. در طی این سال‌هایی که می‌شناسمت این دومین باره که از پاسخت به یه کامنت یه چیز خوب یاد می‌گیرم.

ببخشید، من گردن‌درد گرفته بودم و نمی‌تونستم بشینم پای سیستم. 😅

نمی‌دونم داری تعریف می‌کنی یا نقد می‌کنی 😅 مرسی که فعالیتم رو شایسته  توجه می‌دونی. 🙂

۳۰ مهر ۱۷:۴۴ هلن پراسپرو
@مصطفی فتاحی اردکانی
این کامنت کاملا درسته و متین، ولی نکته اینه که ما نمی‌تونیم انتظار داشته باشیم به طرز جادویی یه همچین آدم بابرنامه‌ای سر بزنگاه در این انقلاب زاده بشه. احتمالش خیلی کمه اصلا‌.
اما نکته‌ی متمایلان به براندازی نظام، دقیقا همینه. که سیستمی روی کار بیارن که اجازه بده همچین آدم هایی اگه وجود داشتن بتونن باقی بمونن و کار کنن. معلوم نیست در این چهار دهه چند نفر با این ویژگی های آرمانی سعی به تغییر داشتن، ولی یا تایید صلاحیت نشدن یا مجبور به استعفا شدن. مشکل اساسی این "معشوق" ما، دقیقا اینه که راه بهتر شدن رو بسته و لجوجانه قصد باز کردنش رو هم نداره. وقتی میگم لجوجانه، شما یه بچه‌ی لجباز رو تصور کنید که مجهز به سلاح گرم و سرد و نرمه و کلی آدم هم هستن که نازش رو بکشن.  تازه! تک فرزند هم هست و هیچ جایگزین قطعی و immediateی وجود نداره براش‌. 
دیگه چی از این بهتر؟
آیا ما باید بذاریم این بچه همینطور به کار خودش ادامه بده؟ چون برامون عزیزه و نمیشه ازش دل کند؟
مادربزرگ من یه جمله ای داشت که می‌گفت:"بچه عزیزه، ولی ادبش از خودش عزیزتره." :)

@جولیک-سان
ورود دوباره و شاید مقطعی‌تون به مغلطه خانه‌ی بیان رو خوش آمد می‌گم. حتی با اینکه you're gonna hate it.
*آه سرد*

ببخشید، من گردن‌درد شدید گرفته بودم و نمی‌تونستم بشینم پای سیستم. 😅


من پاراگراف آخر اون کامنت رو خیلی دوست داشتم. که اگر دنبال کسی رو گرفتی و دیدی داره به مسیری می‌ره که خلاف وعده‌هاشه، جلوشو بگیری و بگی این با حرفات مغایره. در شرایط فعلی، بدبختی اینه که یه سری کامنت و نقد و دغدغه هست که به گوش جلوییا نمی‌رسه. شخص دنبال‌شونده چشما و گوشاشو گرفته، داره لالالالای گویان جلو می‌ره. چی‌کار می‌تونی بکنی، از پشت تکلش کنی؟ 😅

۳۰ مهر ۱۹:۵۹ .. میخک..
مصداق (حکومت)از حاکمان تشکیل شده

خب این اولین اختلاف نظر ما. کل چیزی بیشتر از اجتماع اجزاست. ولی خب بازهم اعضا به شدت مهم و کلیدی هستن


مثل تیم فوتبال؟؟؟ چرا باید همچین مثالی بزنید؟ ایدئولوژی، حکمرانی، سیاست، جامعه سالاری و چه و چه همشون علوم انسانی هستن و علوم انسانی خوب یا بد داره. ارزش و ضد ارزش داره.
تیم فوتبال خوب اونیه که تعداد گل‌های بیشتری بزنه=هدفی که بهش سپرده شده رو بهتر انجام بده.
اما مکاتب مختلف اساسا تعریفشون از هدف فرق می‌کنه! یکی وقتی در میانگین جامعه درصد زن‌های چادری و محجبه بالا باشه احساس رسیدن به هدف می‌کنه و یکی وقتی آمار بالای ازدواج سفید رو ببینه لبخند پیروزی میزنه. میشه با تیم فوتبال یکی دونستش؟

اگر منظورتون از میان و میرن بعد هر انتخاباته، که خب یکی دو سال ارزش این همه شلوغ کاری رو داره ایا؟؟ بجاش این دو سال تمرکز کنیم رو یه نیروی قوی که بیاریمش رو کار. هست همچین کسی؟ روی پخته‌تر شدن و قوی‌تر شدن و بالا بردن خود تمرکز کردیم هیچوقت؟
خیلی کم. خیلی کم‌تر از اونقدری که نیازه


اونکه میگید دو حزب حاکم، برای آمریکاست :/ والا دیگه اینجا هرکسی به کیش خودشه. کجا ذوب شدن تو حزب. کی شدن نماینده تمام عیار حزب. کی خودش رو فدا کرده برای منافع حزب. نمیگم چیز خوبیه یا بد. ولی به هر حال.

به هر حال
سنجش شخصی من اینه که تا مردم آگاه نشن، نماینده‌های آگاه و باوجدان از توشون در نخواهد اومد که دولت رو دست بگیرن. و مردم آگاه نخواهند شد تا وقتی که آموزش و پرورش درست بشه

آما... اونقدر مشکل هستها. هرکس از همون جایی که هست شروع کنه به اصلاح. برای همه کار هست به حمد الله :/



یه بار تو عمرم اردوی جهادی رفتم. یک ماه بعدش فهمیدم اون اردوی جهادی چیزی جز لکه ننگی بر عمر من نبوده. سعی میکنم به چشم اشتباهی که بهم یک درس تلخ آموخته نگاه کنم. چرا؟ چون من اصلا نمی‌دونستم جهاد یعنی چی!!!
فکر کنم همون تعریفی که شما از جهاد تو ذهنتون دارید رو داشتم. سقف خراب مدرسه رو تعمیر میکنن. به بچه‌ای که معلم نداره درس میدن. حالت پیشرفته‌ترش جاده میکشن و....
اون لحظه که فهمیدم جهاد با کار عام المنفعه و خیریه فرق داره، فقط میزدم تو سر خودم. خدا بخاطر اون بیت‌المالی که هدر کردیم تو مثلا اردوی جهادی امون من رو میبخشه؟ امیدوارم :/

هیچکس نبود به ما بگه جهاد چیه اصلا! فقط گفتن ابلاغیه اومده باید برید اردوی جهادی. همینقدر زیبا. همینقدر داغان.



شما می‌گی نه، باز صبر کنیم شاید این سیستم فعلی منجر به آبادانی شد


اگر بدوید چقدر پشت مانیتور دارم حرص و جوش میخورم الان :///
اقااااا. چرا همچین برداشت میکنید حرفهای من رو؟؟؟
تلاش کجاش به معنی صبر و دست رو دست گذاشتنه خداااااا
متنفرم از آدمهایی که صبر میکنن تا یکی پیدا شه بیاد نجاتشون بده. متنفر!


لینک و امار؟ برخلاف تصورات دوستان به جایی دسترسی ندارم که لینک و آمار بهم بدن :/ و میگم معضل «ما»ست که آماری نداریم و هم نمیشه دفاع کرد هم محکوم
فقط در برابر گزاره های کلی شما : هیچ- همه- فقط- تمام....
میتونم مثال نقض بگم. همین





آخه همون حرکت آبادانی و تو توکل کن یه گوشه کار رو بگیر هم، جلوش گرفته می‌شه. بهش هم انگ صهیونیستی و عامل دست بیگانه می‌زنن، هیج دفاعی نمی‌تونی بکنی از خودت. :(

مگه مسلمونی مثل رنگ پوسته که قابل تشخیص باشه؟؟؟ مگه به لباسه؟؟؟ مگه به کلمات عربیه که به کار میبره؟؟؟؟ چقدرررر مسئول نامسلمون تو حکومت داریم! چقدر مخالف مفهوم توی این مصداق داریم. طبیعی هم هست که بخوان ورود کنن. الک کردنشون کار هرکسی نیست اما جز وظایف عاشقان مفهومه

باتشکر

من دوست ندارم بگم جمهوری اسلامی در تئوری خوبه، اینایی که دارن اجراش می‌کنن بدن. ذات اسلام خوبه، اینایی که اجرا می‌کنن اسلام واقعی نیست. بالاخره دنیای واقعی با اون چیزی که روی کاغذ هست تعریف نمی‌شه که. با اون‌چه از اون نوشته‌ی روی کاغذ پیاده شده تعریف و سنجیده می‌شه. گیرم که جمهوری اسلامی در تئوری چیز خوبیه و افراد درست پیاده‌ش نکرده‌ن. به نظر شما اون چیزی که روی کاغذ بوده چه تفاوتی با چیزی که پیاده شده داره؟ و آیا رهبر فعلی با آرمان‌های انقلاب ناآشناست که ما رو به مسیر اون آرمان‌ها بر‌نمی‌گردونه؟


به نظر شما اگه من نوعی بخوام گوشه‌ی کار رو بگیرم، مشکلی از جمله مشکلات کشور حل کنم، باید اول بیام با آرمان‌های اسلام و انقلاب تطبیق داده بشم، بعد اجازه‌ی انجام کار خیر پیدا کنم؟ به نظر من طبیعی نیست که بخوان به گوشه گوشه‌ی هر چیز ورود کنن. من مسلمون نیستم، اما دوست دارم برای بچه‌های کار خیریه بزنم بهشون درس بدم. از هیچ آزمون استخدامی‌ای رد نخواهم شد، با هیچ الکی پذیرفته نمی‌شم، اصلا بگو محاربم، نفعی در حکومت دینی نمی‌بینم و شرایط فعلی رو جمهوری نمی‌دونم. اما می‌خوام برای کشوری که توش به دنیا اومدم کار خیر کنم. تکلیف من چیه؟

۰۱ آبان ۰۱:۱۱ دامنِ گلدار
"نتیجه اینکه هرکسی در جای خودش نهایت تلاش خودش رو برای جامعه بکنه یه جامعه منفعله؟؟؟؟؟؟!!!!!
تعریفتون از انفعال چیه؟؟؟؟؟؟؟"

ببین میخک عزیز، طبیعیه من هم درک نمبکنم. خیلی باز و کلی بحث میکنیم الان، یک قسمتش از طرف منه، چون می‌پرسی جواب میدم. مشکل اینجا اینه که تضمینی نداریم که همه سر جای درستشون باشند، که بخوان سر جای خودشون تلاش کنن. این یک دیدگاه آرمانی روی کاغذه واقعیت ما نیست. تلاشی هم که گفتم منجر به انفعاله وقتیه که ما حساسیتی نسبت به نبض جامعه و اطرافمون نداشته باشیم و سرمون به کار و نفع شخصی خودمون باشه. ناچارم مثال بزنم لطفا پیامش رو دریافت کن نه صورت مثال. فرض کن وظیفه من در اجتماعم اینه هر روز خیابون سوم شرقی رو جارو بزنم. شاید یک روز ببینم چقدر کودک کار بیشتر شده، یک روز ببینم چقدر مردم بیشتر دست به یقه میشن، روز دیگه ببینم مردمی جمع شدن ولی با ضرب و شتم دارند آسیب میبینن، بعد ببینم راحت کشته میشن حالا هر روز بیام خیابون سوم شرقی رو خوب و پرفکت تمیز کنم. از دید تو این انفعال نیست؟
در ضمن مدینه‌ی فاضله‌ای نیست که کسی بگه این خوب نیست اونو بیلریم. مسئله اینه یک جایی ساختاری که قرار بوده مشروع باشه کارهایی میکنه که دیگه نمیشه بهش مشروعیت داد.

ضمن اینکه اصلا خوشحال نیستم که در کمال احترام من رو دشمن دانا خطاب کتی، و تخصصی هم ندارم که نظر بدم دین و سیاست جدا باشن یا نباشن. ولی مطمئن باش و حتما دیدی و دیگه این‌ چیزی نیست که پنهان بمونه از کسی که مخالف این شیوه حاکم لزوما سکولارها نیستن، بسیاری مذهبی‌ها هم هستن. اگر به خاطر اعتقاد به یک باور بخوایم پا روی جان انسان‌ها بگذاریم، آدم‌هایی خیلی راحت از اعتقاد و باور ما برای منافع ضدانسانی خودشون بهره میبرن.

و باز این هم بگم، که شما شاید با عجله یا حساسیت کلمات فقط و هیچ و نظیر این رو تو کامنت پیدا میبینی اما همینکه میگی ما دشمنیم خودش سیاه و سفید دیدنه، نیست؟ من همون دهه شصتی‌ام که میگی قابل درکه احساساتمون.

با همه اینها دیگه فکر نکنم نیازی به بحث باشه، مطلب پست روشنه، جنایت و بی‌عدالتی و خون‌هایی هم که ریخته میشه این روزا قایم‌کردنی نیست. و میگی میخوای راه درستش رو بری و بسازی، عالی. بعنوان یک آدم معمولی که در راس امور نیست و قدرت اجرایی نداره فکر کنم تنها امید اینه که ساختار اجتماعی و حاکم بهت این حداقل حق شهروندی رو بده که مطالبه کنی و نَمیری. در حال حاضر این امید برای معترضین چه تو خیابون چه کسانی که هم نظرن یا حمایتشون میکنن صفره. برای شما نه، هنوز امید داری، منم دارم نظرم رو دوستانه باز میکنم، همین. عذرخواهی میکنم اگه لحن کامنت خوب به‌نظر نمیاد. عصبانی هستم ولی از شما نه :)

ببخشید، من گردن‌درد شدید گرفته بودم و نمی‌تونستم بشینم پای سیستم. 😅


مثالت رو دوست داشتم و لطفا اجازه بده بدزدم و استفاده‌ش کنم بعدنا. مرسی. 😅

۰۱ آبان ۱۳:۰۷ این جانب
سلام

با خوندن این مطلب و برخی نظرات چند تا نکته به ذهنم رسید گفتم شاید بد نباشه عرض کنم: خواهش میکنم بدون عصبیت و ذهنیت قبلی فقط به این سوال ها فکر کنیم, پیشنهاد میکنم خودمون رو بذاریم جای طرف مقابلمون برای اینکه کمی بهتر بتونیم بهش فکر کنیم.

1- چرا وقتی از مردم حرف میزنیم, مردم رو فقط همونایی میبینیم که عین ما فکر میکنن و هم نظر با ما هستن؟؟

2- آیا موقع ادب کردن بچه ای میزنیم چشمش رو در میاریم؟؟ چرا وقتی کسی با ما هم نظر نیست بهش انگ دگم و نفهم و بی شعور و امثال این میزنیم, و چرا از اون مهم تر همون طرفهم به ما همین صفات رو نسبت میده, واقعا کدوممون اینطوریم؟؟

3- آیا عاشقی بدون وجود و حضور معشوق اصلا معنا داره؟؟ آیا ندیدن عیب های معشوق دلیلی بر حماقت و جزمیت ماست؟؟

4- آیا اگه معشوق ما عیبی پیدا کرد, چشمش کور شد زیباییش رفت و ... باید بریم عوض ش کنیم و برای اثبات عشقمون معشوقمون رو تعویض کنیم؟! (اونی که معشوقش رو عوض میکنه بهش عشق نداشته یه هوس گذری بوده که با یه بادی عوض کرد)

5- آیا تا به حال مدیریت جایی رو بهمون سپردن, آیا میدونین گردوندن یه مجموعه با امکانات فوق العاده هم کار آسونی نیست و بازم یه عیب و یارادی ازش در میاد, اداره یه خانواده و یک شرکت و یک کارخونه میدونین چقدر سخته و چه مشکلاتی داره؟؟

6- تو قلب نیویورک کارتن خواب نیست که شب از سرما بمیره؟؟ تو کانادا قاچاق مواد مخدر نمیشه؟ تو فرانسه پلیس چشم کور نمیکنه؟ همه آدم ها و همه ساختارهای حکومتی شون عالی عمل میکنن؟؟

7- وقتی میخوان معدل بگیرن, همه درس ها رو با ضرایب متناسب با خودش میسنجن و میبرن تو جدولی و معدل میگیرن, اگه قرار باشه مثلا درس بی اهمیتی ضریب 5 بهش بدیم و درس های مهم ترمون رو نبینیم معلومه که معدلمون پائین میاد... آیا بهتر نیست تک بعدی نباشیم و هر چیزی رو به اندازه وزن و اهمیتش با کمی انصاف و از همه زوایا به قضایا نگاه کنیم.

8- و آخر اینکه آیا این عزیزانی که ریختن تو خیابون ها برای اصلاح و درست کردن و ارتقای چیزی اومده بودن؟؟ آیا راهکار ویا ساختاری مد نظرشون بود؟ آیا میدونستن چی میخوان و قراره چطوری بهش برسن؟؟

بیایم به این سوالات فکر کنیم, ضرر که نداره!

سلام 

ببخشید، من گردن‌درد شدید گرفته بودم، نمی‌تونستم بشینم پای سیستم 😅
اونایی که در‌موردشون جواب مشخص دارم جواب می‌دم!
۱- نکته‌ی جالبیه. از طرف خودم، فکر می‌کنم من کسانی که از شرایط فعلی حمایت می‌کنن رو با مسببان شرایط فعلی یکی می‌دونم و می‌ذارمشون تو دسته‌ی حکومت. بقیه مردمن. یه عده با من موافقن، یه عده هم نظری در مورد من یا حکومت ندارن. بدین ترتیب.
۲- همچنان در ادامه‌ی شماره یک، من در مورد اون سمت مکالمه نظری ندارم، اما فکر می‌کنم سمت ما دیگه از قسمت‌های نخ‌نمای آرگیومنت‌های حکومت عبور کرده و من به شخصه کسی که با همون نظرات وارد مکالمه بشه رو می‌ذارم تو دسته‌ی حکومت و خب، اعصاب حکومتو ندارم. 😁
۴- فکر می‌کنم معشوق "آسیب" ندیده، بلکه از این رو به اون رو شده. دست بزن پیدا کرده، رفته با دو تا خوشگل لبنانی و سوری خوابیده، خرجی نمی‌ده، پولاشو خرج خوشگلای مذکور می‌کنه، ارتباط عاشق رو با خانواده‌ش قطع کرده، گفته اگه ناراحتی برو خونه بابات، ولی در رو هم روی عاشق قفل کرده. ارث و میراث عاشق رو بالا کشیده، داده به خانواده خودش که رفته‌ن خارج عشق و حال، و تو سر عاشق می‌زنه که تو چقدر پی عشق و حالی، روسریتو بکش جلو!
تو خانواده‌ی ما همچه معشوقیو طلاق می‌دن. 
۶- فکر می‌کنم برای قدرت اول منطقه، جزیره‌ی ثبات و کعبه‌ی آمال حکومت اسلامی و شیعی، خوب نباشه که خودشو با تمام نقصان‌های موجود در تمام کشور‌های جهان مقایسه کنه، اما هیچ‌کدوم از امکانات هیچ‌کدوم از کشور‌های دیگه رو هم ارائه نده. بالاخره ما خیلی خوبیم و همین که هست بمونه چون بقیه بدبختن، یا ما کلاژی از بدبختی‌های سراسر جهان هستیم و هیچ امیدی نیست چون بقیه جهان هم بدبختن؟
(کما این‌که بنده به عنوان کسی که خارج از کشور زندگی کرده باید خدمتتون عرض کنم که خیر، بقیه جهان همگی به بدبختی ما نیستن. این‌جایی که من به عنوان خارجی شهروند درجه دو زندگی کرده‌م چهارده پله از سرزمین مادریم بهتر بوده، می‌شه تمام برتری‌های این سرزمین رو برای سرزمین مادریم درخواست کنم، با تمام نقصان‌هاش؟)

۸-این سوال رو تو یه کامنت دیگه هم پرسیدم، و از شما هم می‌پرسم. شما شاید بهتر از من تاریخ خونده باشید. آیا سال ۵۷ که انقلاب بعد از چندین سال ناآرومی و مبارزه به سر‌انجام رسید، تمام افرادی که انقلاب کردن می‌خواستن به جمهوری اسلامی برسن با این قانون اساسی و ساختار سیاسی، به رهبری امام خمینی، رهبری کل قوا رو بدن دست ایشون، و همگی به نفع این حزب برن کنار؟ ساختار سیاسی عوض نشد؟ درگیری سیاسی رخ نداد؟ صلح و صفا و یکپارچگی بر کشور حاکم شد و ناآرومی‌ها خوابید؟
فرض بگیریم که همه یک‌پارچه و متحد انقلاب کردن با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. آیا ما مستقل شدیم یا هنوز تحریم‌ها کمرمون رو می‌شکنه و حامد اسماعیلیون چه نامردیه که تقاضای تحریم بیشترمون رو می‌کنه؟ آیا آزاد شدیم یا باید بابت ذره ذره تفاوت‌هامون با نسخه‌ی ایده‌آل حکومت از شهروند نمونه جواب پس بدیم؟ آیا مردم می‌تونن اعتراض کنن، آیا صدای مردم شنیده می‌شه، آیا کسی به جز همون آدم‌های همیشگی و بچه‌ها و داماد و عروس و نوه‌هاشون از چهل سال پیش تونسته به مقامی برسه، آیا جمهوری تشکیل شده؟ آیا شما دوست مذهبی دور و برتون ندارین که شاکی باشه که مسلمونی کردن واسه اونم سخت شده؟
نسل ۵۷ که می‌دونست چی می‌خواد، به چی رسیده؟ اگر نمی‌دونست، خب چه اصراریه به نگه داشتن چیزی که بهش رسیده؟

این بود جواب‌های من. :)

۰۶ آبان ۰۶:۲۳ دامنِ گلدار
قابلی نداره مثال :))
امیدوارم بهتر بشه گردن‌درد، ممکنه حتی سردرد هم ایجاد کنه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
پلاکت پیشرفته: https://t.me/commaButBetter
دستچین از بلاگستان
آرشیو دست‌چین
نور خدا
سیاه و سفید
مغازه‌ی خودکشی
عشق، زخمِ عمیقی که هرگز خوب نمی‌شه...
رقص ناامیدی
آب جاری
If Social Media Hosted a Party
کادر درمان
دوستت دارم پس به تو آسیب میزنم
تماشاگر
باز و بسته کردنِ یک در
پینوکیو
People help the people
رنج «سکوت» : اقلیت بودن
تگ ها
بایگانی
پیشنهاد وبلاگ
رویاهای کنسرو شده
روزهای زندگی یک مسافر
نیکولا
پرسپکتیو
حبه انگور
اعترافات یک درخت
میلیونر زاغه نشین
از چشم ها بخوانیم
درامافون
جیغ صورتی
خودکار بیک
خیالِ واژه
در گلوی من ابرِ کوچکی‌ست
هذیانات
کافه کافکا
برای هیولای زیر تختم
پنجره می چکد
در من نهفته گویا، یک دایناسور خوب!
زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک
آشتی با دیونیسوس
دامنِ گلدارِ اسپی
همیشه تنها
کوچ
بوسیدن پای اژدها
هویج بنفش
حمیدوو برگ بیدوو
اوایل کوچک بود
آراز غلامی
Meet me in Montauk
یادداشت های یک دختر ترشیده
Mahsa's moving castle
تویی پایان ویرانی
قالب: عرفان و جولیک بیان :|