می‌خوام بنویسم لکن نمی‌تونم.

یک کاربری در توییتر فارسی بود به نام پسرک که شخصی/ اجتماعی می‌نوشت. از سال هزار و سیصد و درشکه هم داشت تلاش می‌کرد که مهاجرت کنه به خارج. از قضا بالاخره بعد از مدت‌ها موفق شد بارش رو ببنده و جلای وطن کنه. و در یکی از اولین اقدام‌ها نظر‌سنجی گذاشت که «از مشکلات روزانه کلافه‌اید. توییتر را باز می‌کنید. دوست دارید فرد خارج نشین که مستقیما با مشکلاتی شبیه به مشکلات شما درگیر نیست چه توییتی کرده باشد؟» و 85 درصد شرکت‌کنندگان گفته بودن «روزمره، بی‌ارتباط با ایران/ ریختشان را نبینم بهتر است/ دیدن نتایج».

حالا شده حکایت من.

۳۷ لایک
۰۹ شهریور ۱۰:۱۵ دُردانه ‌‌
تو یه ویرگول هم پست کنی ما میایم همون یه ویرگولم می‌خونیم براش کامنت هم می‌ذاریم :))
ولی ببین من یه مرحله جلوترم. به این صورت که: نوشته‌ام، می‌خوام منتشر کنم لیکن نمی‌تونم.
دقیقاً هم نمی‌دونم چرا. می‌دونم که دلایل متعدد داره با ضریب اثرهای مختلف. یه ندای درونی می‌گه بسه دیگه، تعطیل کن برو، تا کی قراره بنویسی و بخونن، ببین همهٔ دوستات تعطیل کردن، تو هم رها کن این عرصه رو. یه ندای دیگه می‌گه مگه تو به بقیه وصلی؟
+ در حال حاضر ۱۵۰تا پست منتشر نشده و ۳۰۰تا کلیدواژهٔ پست‌نشده دارم و همچنان زورمو می‌زنم نَمیرم. اینکه زورمو می‌زنم بمونم هم دلایل متعدد داره. ینی الان چندین دلایل متضاد متعدد داریم برای این مسئله :(
راهی که به ذهن من می‌رسه، اینه که trigger warning بذاری اول پست‌هات که ایران‌نشین خسته از مشکلات دیگه به خوندن ادامه نده، با توجه به این که احتمالا قبول نمی‌کنی ما در هر صورت دوست داریم بخونیمت.

وای ولی پسرک که اون پست admission دانشگاه رو گذاشت، من فکر کنم گریه کردم حتی.
۰۹ شهریور ۱۳:۲۶ مخاطب عام
از هرچی خودت میخوای بنویس، نوشته هات ارزش خوندن داره.
کی برمیگردی ایران☺
شما هرچی بنویسی ما میخونیم :)))
۱۰ شهریور ۱۴:۵۹ گیسو کمند
شدیدا با نظر دردانه موافقم😁
منم گیر همچین وضعیتی افتادم میخوام بنویسم ولی هم نمیخوام هم نمیتونم حتی اگه دلم بخواد بس که مشغولم.
ولی نرو تروخدا بنویس حتی شده یه ویرگول به قول دردانه
۱۱ شهریور ۱۹:۲۸ ع . شکیبا
سلام
ما برای نوشتن خود و خواندن دیگران مسئولیم.
چرا دو تا کوچ تو پیشنهاد وبلاگته؟ :))
اولا که برگشتنت مبارک، من تازه اومدم به تبریکا دیر رسیدم :))
دوما که، توییتر با اینجا فرق داره. چون محدودیت نوشتن هست، توییتر عملا می‌شه «غرخونه»ی ملت، و معمولا کمتر کسی حوصله داره غر آدمایی رو بشنوه که دغدغه‌های متفاوتی دارن. ولی اینجا مخاطبای تو فقط به خاطر محتوای حرف‌هات نمی‌خوننت. فرم نوشتنت هست، دیدگاهت به مسائل و مشکلات روزمره‌ت هست، و چیزای دیگه که از استایل نوشتنت مشخص می‌شه. توییتر جای این جزئیات رو نداره یا خیلی کمتر داره، اینه که فقط محتوا می‌مونه که اونم غره =))) تازه نهایتش می‌تونی از همون پیشنهاد trigger warning استفاده کنی :)) به هر روی، ما با علاقه می‌خونیمت!
۱۸ شهریور ۱۶:۴۰ صخره نورد
حالا از مشکلات روزانه کلافه اید؟
راه کار چیه حالا؟
۲۰ شهریور ۱۴:۳۲ بانوچـه ⠀
ولی بنویس...
۲۵ شهریور ۰۲:۰۷ دامنِ گلدار
باید صبر کنیم ببینیم بافر بخش نوشتنت کی overflow می‌کنه به‌نظر :))
حالا برای خودت بنویسی ولی :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
پلاکت پیشرفته: https://t.me/commaButBetter
دستچین از بلاگستان
آرشیو دست‌چین
نور خدا
سیاه و سفید
مغازه‌ی خودکشی
عشق، زخمِ عمیقی که هرگز خوب نمی‌شه...
رقص ناامیدی
آب جاری
If Social Media Hosted a Party
کادر درمان
دوستت دارم پس به تو آسیب میزنم
تماشاگر
باز و بسته کردنِ یک در
پینوکیو
People help the people
رنج «سکوت» : اقلیت بودن
تگ ها
بایگانی
پیشنهاد وبلاگ
رویاهای کنسرو شده
روزهای زندگی یک مسافر
نیکولا
پرسپکتیو
حبه انگور
اعترافات یک درخت
میلیونر زاغه نشین
از چشم ها بخوانیم
درامافون
جیغ صورتی
خودکار بیک
خیالِ واژه
در گلوی من ابرِ کوچکی‌ست
هذیانات
کافه کافکا
برای هیولای زیر تختم
پنجره می چکد
در من نهفته گویا، یک دایناسور خوب!
زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک
آشتی با دیونیسوس
دامنِ گلدارِ اسپی
همیشه تنها
کوچ
بوسیدن پای اژدها
هویج بنفش
حمیدوو برگ بیدوو
اوایل کوچک بود
آراز غلامی
Meet me in Montauk
یادداشت های یک دختر ترشیده
Mahsa's moving castle
تویی پایان ویرانی
قالب: عرفان و جولیک بیان :|