دم خروس

وقتی به من می‌گید تو که نمی‌دونی ایران چه خبره و فقط دنبال‌کننده رسانه های معاندی، تو که پرپکانی غرب نمی‌ذاره حقیقت به دستت برسه... بعد منابعی که خودتون دنبال می‌کنید این رو به عنوان خوشحالی "مردم" نشون می‌ده:

Jjmotor

Jjmotorreal


یا بعد از این‌که بهتون گفته اینایی که موتور ملت رو می‌شکنن و شیشه خانه مردمو میارن پایین پلیس‌نما هستن چون کلاهشون دو خط داره، و بعد اینو نشون من می‌دید که سرباز ملته و محافظ جان و مال و ناموستونه و وطن‌پرست واقعی اینه:


Jjguard

Newsguard


لطفا بپذیرید که عرصه‌ی روایت رو باختید و با هیچ تعداد قسم حضرت عباسی نمی‌شه گذاشتتون تو دسته‌بندی "حقیقت".

۲۰ لایک
۰۷ آذر ۲۲:۲۹ شاگرد بنّا
براندازیمون کنین تا بپذیریم 😂😂😂😂
عرضه میخواد نه؟!😂😂😂😂😂😂😂✌

شما ته پیازی یا سر پیاز که برانداختن بخوای؟ :)

۰۸ آذر ۰۹:۲۱ خانم خوشبخت خانم خوشبخت
دروغ گو حافظه اش ضعیفه

دروغگو این‌قدر بافته که دیگه هر چی بگه یه چی دیگه نقض می‌شه!

۰۸ آذر ۰۹:۲۷ هـیوا .
اون عکس اوله کلی حرف توشه!
که بابا با اگه این وضع مملکت نبود بجای اون موتور لااقل سوار یه پراید میشیدید میرفتید بیرون :|

از همه اینا بدتر عکساییه که این چند روز حتی خبرگزاری های داخلیشون از خانومای بدون حجاب میذارن و تبریک تیم ملی رو میگن! دقیقا حکایت همون روزای انتخابات و راهپیمایی هاست! خوبه همین چند روز پیش همین خانوما رو داشتید به زور میکردید توو ون

البته اون بزرگوار مسوولیت دفتری داره، با حقوق طلبگی زندگی نمی‌کنه. اون موتورم احتمالا قرض داده‌ن که برو عکس بگیر بیا.

۰۸ آذر ۱۰:۰۵ مهدیار پردیس
تجربه (گواه تاریخ) ثابت کرده اونی که به خشونت دستگاه سرکوبکش می‌نازه و فکر می‌کنه فروکش کردن اتفاقات سابق و روند سینوسیِ اتفاقات فعلی، نشونهٔ حقانیت خودش و ضعف مخالفینشه، خود «همین» نخستین علامت نزدیک بودن اون روز بزرگه؛ صدام، قذافی، بن‌علی، هیتلر و... همه تا روز آخر بدون ذره‌ای مو زدن، همین بودن! :)
پ.ن: شاه (که خیلی حرفا هم‌زمان در نقد و تمجید ازش دارم که اگه عمرم قد داد یه روزی در موردش می‌نویسم) حداقلِ اقلش این بود که هر کاری می‌کرد مسئولیتش رو هم می‌پذیرفت و گردن دیگران نمی‌انداخت و حتی همین حالا هم تو مستندایی که «اعلی‌حضرت من‌وتو» پخش می‌کنه منکر هیچ کدومش نمیشن و حتی وصیت کرده بود بین کشته‌های ارتش دفنش کنن، ولی واقعاً برام سواله اینایی که همین امروز شاهدن کسی که دارن بابتش باتوم می‌زنن حاضر نیست مسئولیتشون رو بپذیره و بهشون میگه «پلیس‌نما» به امید چی و با چه دلخوشی روی مردم خودشون اسلحه و چوب و چماق و اشک‌آور می‌کشن؟ همین حالا که هنوز قضیه تموم نشده وضعیتشون اینه، پس‌فردا که نباشن اوضاع انکارشون حتماً بدتر هم می‌شه! نه فقط امروز، بلکه همیشه همین بوده، از ۱۸ تیر ۷۸ و کوی دانشگاه بگیر تا قضایای کهریزک و تجاوز به زندانیان ۸۸ و دی ۹۶ و آبان ۹۸ و هواپیمای اوکراینی و سیرک مدیریت بحران کرونا و آشفتگی اقتصادی و زیست‌محیطی و اجتماعی و تا... همین امروز و مهسا و نیکا و سارینا و مهرشاد و کیان و شاهچراغ و ایذه باقی ماجراهایی که این مدت رخ داده!
خیلی جالبه که حتی اتفاقی که داره کف خیابون همون لحظه رخ میده و همهٔ شهر شاهدشن رو طور دیگه‌ای روایت می‌کنن (همه‌شون هم با این جمله شروعش می‌کنن: من خودم رفتم خیابون دیدم خبری نبود...!) ولی همین حالا ۱۵ هزار تا بازداشتی به گواه آمار خودشون وجود داره (اگه کمن چرا «فقط» بازداشتی‌ها این قدن؟!) و قشنگیش اینه که تمام فیلم و عکسای همونایی که ۷۰ و چند روزه به خاطرشون رعشه به اندامشون افتاده رو هم با عنوان «مشکوک» و «ساختگی» و «جعلی» و «رسانهٔ معاند» منکر میشن!
حالا ما هیچی، خودشون خسته نمیشن اندازهٔ ۷-۸ تا سیستم، متناقضن؟!

نکته ظریف: اگه کمن چرا فقط بازداشتیا ۱۵۰۰۰ نفرن!

یعنی برای یه خوشحالی هم بازیگر کم دارن! چقدر حقیر.

اون خانمی که تو تظاهرات چادریا بدون روسری رفته بود و هزار هزار براش پست گذاشتن که ببینید ما چقدر مدارا می‌کنیم، با چادر چاقچور پیدا کردن. هی حسرت می‌خورم چرا اون پستا رو سیو نکردم برم عکسای جدید زنه رو کامنت کنم براشون.

باید شروع کنم به آرشیو درست کردن. :)

داعششون (با کاپشن اطلاعات سپاه!) برنامه ریخته این سه روز کجاها رو بترکونه؟ 😁
هرکاری می کنن فقط به سطح حقیر بودنشون اضافه میشه.
اگر درست کنین که خیلی خوب میشه! میتونه یه مرجع بشه.

باید بشینم پشتش جدی.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
پلاکت پیشرفته: https://t.me/commaButBetter
دستچین از بلاگستان
آرشیو دست‌چین
نور خدا
سیاه و سفید
مغازه‌ی خودکشی
عشق، زخمِ عمیقی که هرگز خوب نمی‌شه...
رقص ناامیدی
آب جاری
If Social Media Hosted a Party
کادر درمان
دوستت دارم پس به تو آسیب میزنم
تماشاگر
باز و بسته کردنِ یک در
پینوکیو
People help the people
رنج «سکوت» : اقلیت بودن
تگ ها
بایگانی
پیشنهاد وبلاگ
رویاهای کنسرو شده
روزهای زندگی یک مسافر
نیکولا
پرسپکتیو
حبه انگور
اعترافات یک درخت
میلیونر زاغه نشین
از چشم ها بخوانیم
درامافون
جیغ صورتی
خودکار بیک
خیالِ واژه
در گلوی من ابرِ کوچکی‌ست
هذیانات
کافه کافکا
برای هیولای زیر تختم
پنجره می چکد
در من نهفته گویا، یک دایناسور خوب!
زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک
آشتی با دیونیسوس
دامنِ گلدارِ اسپی
همیشه تنها
کوچ
بوسیدن پای اژدها
هویج بنفش
حمیدوو برگ بیدوو
اوایل کوچک بود
آراز غلامی
Meet me in Montauk
یادداشت های یک دختر ترشیده
Mahsa's moving castle
تویی پایان ویرانی
قالب: عرفان و جولیک بیان :|