من از اینکه یه سری کارها رو باید هی انجام بدم، بَدَم میاد. مثلا هر شب باید مسواک بزنی. هرروز باید سه وعده غذا بخوری. دو هفته یه بار باید بری آرایشگاه. هر شب باید بخوابی. هفته ای یه بار باید جارو کنی. سالی دو بار باید بری لباس بخری. هر دو روز باید گلدونا رو آب بدی. هرروز باید غذا پخت. چه می دونم، همه چی یه سیکلی داره که باید تو اون سیکل هی تکرار شه. هیچی رو نمیشه یه بار انجام داد، تموم شه بره.
یعنی هر دفعه که جارو می زنم به خودم میگم نمیشه جارو رو یه بار کشید، تموم شه بره؟ نمیشه آدم نخواد هی بره درگیر پروسه لباس خریدن بشه؟ هرشب باید بخوابیم؟ چرا انتخابی نیستن اینا؟
من خیلی پروژه محوره تفکرم. یعنی مثلا، فلان کار رو یه دور انجام بدیم، حالا بریم سر یه کار جدید.
مثلا بافتنی بافتن از این لحاظ به تلفن جواب دادن تو یه شرکت نرم افزاری ارجحه. چون هی یه چیزی رو می بافی تموم میشه میری سراغ بعدی. در حالی که تا ابد هم بشینی تو شرکت نرم افزاری، تلفن زنگ می خوره و باید جواب بدی. هی هر روز. هی هر ساعت. :|
قشنگ مشخصه زندگیم در آینده به عنوان یک برنامه نویس، به داستان رفته:))
پی نوشت: یک قرعه کشی خوشگل طراحی کرده بودم برای اهدای جایزه به علاقه مندان این پست. نود و هشت بار قرعه کشی کردم ولی نرم افزاره که قراره فیلم بگیره از مانیتور به عنوان مدرک ماجرا که هم قرعه کشی خوشگل و مهندسی شده م رو به رختون بکشم و هم همه مطمئن شن که رندوم انجام شده!-کار نکرد که نکرد. :| لذا جایزه اون پست رو با جایزه دینا یکی فرمودیم. باشد که برکت داشته باشه. :دی
پی نوشت: جای مطمئنی میشناسید که عطر آنلاین بفروشه؟ امروز تمامِ جفتِ فلکه های صادقیه رو زیر و رو کردم، اثری از آثارِ اونی که میخوام نبود که نبود!
پی نوشت: تو یکی از مغازه ها بعد از کلی تست کردن عطر هایی که مدعی بود بویی شبیه اونی که من میخواستم رو دارن، تاکیدش این بود که «اینو بردار، این خاصه، ازتون میپرسن عطرتون چیه! بقیه شون خاص نیستن کسی نمی پرسه!» :| کاملا مشخص بود تو زندگی شخصیش عطر رو به عنوان دستاویزی برای باز کردن سر صحبت استفاده می کنه:))