یک مرضی هم هست به اسم "گشتن دنبال از دست داده ها تا ابد".
که یعنی از هر گوشه مترو نواب ممکنه یه عطیه بزنه بیرون. هر دست تپلی که روی شستش جای سوختگی داره ممکنه مال مادر جان بهار باشه. هر مو فرفری لاغری احتمالا مهشیده. هر آدم درازی که موقع راه رفتن سرش رو جلو تر از تنه ش میگیره تا وقتی قیافه ش معلوم نیست محمده. اگه به اندازه کافی منتظر بمونم چرخ گم شده سه چرخه م از تو باغچه پیدا میشه و قل میخوره میاد بیرون. هر اس ام اسی که میاد میتونه از طرف میم باشه. تو هر کدوم مغازه های انقلاب ممکنه یه ه قایم شده باشه. تو تک تک پارک های مملکت یه نون نشسته و برگه هاشو داره باد می بره.
واسه همینه که من همیشه ایستگاه نواب رو با دقت می گردم؛ صاحب همه دست های تپلی شست سوخته رو بررسی می کنم؛ قیافه موفرفریای لاغر و قد بلندایی که موقع راه رفتن سرشونو جلو میگیرن تفتیش می کنم؛ هرروز-دوازده سال-باغچه رو میگردم؛ وقت خوندن پیامکام تپش قلب میگیرم؛ و مغازه های انقلاب و پارک های مملکت رو دنبال ه و نون زیر و رو می کنم.
چون ... کی می دونه؟ شاید بالاخره برگشتن. پیدا شدن. زنده شدن.
و موندن.
+به اندازه کافی منتظر بمونید.
+همونطور که در پست های اخیر قابل مشاهده س نگارنده دچار افسردگی شده و...اینا.