ناصر(پوریا پورسرخ، با همون گریمی که کیمیا را بازی کرده، و تمام فیلمای پنج سال اخیرش را، در حالی که یه جوری ایستاده که پشت بازوش پیدا باشد :|) : خوبه منم بگم برادر من، این همه دختر، چرا رفتی خواستگاری یکی که ازدواج کرده، یه بچه هم از شوهر قبلیش داره؟
مسعود(حسین یاری، داش مشتی قصه، لوتی قصه، بزن بهادر قصه:|) : آره، بگو، منم جوابتو میدم! میدونی چرا عطیه؟ چون اگه یه ساعت با عزیزجون تنها بمونن تو خونه، کلی حرف دارن با هم بزنن. این نشون میده این دختر به درد من می خوره! :->
ناصر:...[بینندگان از این دیالوگ مسعود کف و خون قاطی کرده اند و دیالوگ بعدی ناصر را نمی شنوند اصلا |: ]
مسعود: تازه تازه! B-) میدونی چرا عطیه؟ چون من میخوام وقتی به زنم میگم پاشو بریم بیرون، بگه یه دقه وایسا آرایشم رو پاک کنم، نه که بگه یه دقه وایسا خودمو درست کنم! این نشون میده این دختر به درد من میخوره! :->
ناصر: آقا اصلا مبارک باشه، هم زن صورت شسته تو، هم زن بزک دوزک کرده من! من رفتم تو افق محو شم داداش![با حرکت سریعِ سر طره موی مکش مرگ ما طورش را از صورت به بیرون پرتاب کرده، رو به دوربین عضله می گیرد، جامه می درد و سر به بیابان می گذارد.]
+ عنوان عیناً از تیتراژ سریال انتخاب شده است!
+ منطق مسعود و خانواده از عرض توی عضلات پوریا پورسرخ با آن پیرهن های تنگش :| قدیم ها مادر را میدیدند دختر را می گرفتند، الان دختر را میگیرند که به مادر خودشان بخورد :| جل الخالق القادر!
+ ارتباط بین دیالوگ ها و منطق حرف هایی که میزنند در حد این دیالوگ فوتبالیست هاست که ملت توی توییتر گذاشتند:
سوباسا: کاکرو تو بازیکن خوبی هستی ولی من نمیذارم تیم شاهین ببازه.
کاکرو: من فقط چند ماه با موجای دریا تمرین کردم اسم این شوت ببر خشمگینه.