مورد عجیب آقای دان چری

هر سال در سال‌گردِ پایانِ جنگِ جهانیِ اول، کانادایی‌ها در کنار مردمِ برخی کشور‌های دیگه، به لباسشون سنجاقِ گلِ شقایق می‌زنن، تا نشون بدن به یادِ سربازانی که توی این جنگ جونشون رو از دست دادن، هستن. اجباری در کار نیست، ولی چیزیه که اگه رعایت بشه بازخورد مثبت می‌گیره، و به خصوص نسل‌های مسن‌تر روش کمی حساسن.

این تاریخ، که بهش «روزِ یادبود» گفته می‌شه، از قضا، می‌خوره به فصلِ هاکی. ورزشی که برای کانادایی‌ها مثل فوتبال و کشتیه برای ما. از سال 1982، یک برنامه تلویزیونی طی فصل هاکی پخش می‌شه تو مایه‌های نود، به اسمِ Coach's Corner. این برنامه دو تا مجری داره که یکیشون، آقایِ دان چریِ محبوبه. قبلا هم بازیکن بوده هم مربی، برای کت‌و‌شلوار‌های رنگارنگِ عجیب‌غریبش و زبونِ تندش شهره‌ست، و محبوبیتش بین هاکی‌باز‌های کانادا چیزیه فراتر از محبوبیتِ عادل فردوسی‌پور. بیش از سی سال برنامه‌ روی شاخِ زبونِ تندِ ایشون چرخیده، و برای چند نسل از مردم کانادا، هاکی با آقای دان چری گره خورده.


نهم نوامبر پارسال، که دو روز قبل از روز یادبوده، صحبتِ دو تا مجریِ Coach's Corner از این شاخه به اون شاخه پرید، رسید به سنجاق‌های شقایق، و آقای چری که گویا از قبل دلِ پری داشت، یهو با حرارت شروع کرد به صحبت کردن در مورد این‌که هر سال تعداد آدم‌هایی که سنجاق شقایق دارن، کمتر می‌شه، و توی تورنتو که شهر بزرگیه هیچ‌کس سنجاق نمی‌زنه، در حالی که توی شهر‌های کوچیک همه به این سنت پایبندن.


آقای چری رو کرد به دوربین و با تحکم گفت «این آدم‌ها، به کشور ما میان، حالا واسه هر چی، عاشق سبک زندگیِ ما هستید، از شیر و عسلِ ما  لذت می‌برید، حداقل [کاری که در قبالش می‌تونید بکنید اینه که] می‌تونید چار پنج دلار خرج کنید یه سنجاق شقایق بخرید بزنید به لباستون. این آدم‌ها به خاطر سبک زندگی‌ای که شماها الان دارید باهاش حال می‌کنید کشته شدن. هزینه‌ش رو اونا دادن، بیشترین هزینه‌ای که آدم می‌تونه بده، جونشون رو.»

آقای چری نگفته بود «شما مهاجر‌ها»، گفته بود «شماها...که به کشورِ ما میاید». اما طبیعی بود که برداشتِ خیلی‌ها از حرفش، این باشه که داره مهاجرا رو می‌کوبه. خبرنگار‌ها ریختن سر آقای چری تا ببینن چه دفاعی داره از خودش بکنه، و آقای چری گفت من حرفم رو زدم، نه معذرت می‌خوام نه کوتاه میام، همینه که هست. اگر ذره‌ای امید وجود داشت که آقای چری یه متن آبکی عذرخواهی منتشر کنه، دو هفته از آنتن دور باشه و بعد برگرده، همونم به باد رفت. 

پس‌فردای اون روز و در پی ترکیدن خطوط تلفن برنامه با تماس‌های اعتراض‌آمیزِ مخاطبین، آقای چری که قبلا بلوا‌های بزرگ‌تری به پا کرده بود، از برنامه اخراج شد و کانادا به هم ریخت.


آدم‌ها سی سال هر هفته تلویزیون رو روشن کرده بودن که دان چری رو ببینن. سی سال با دوستاشون در موردِ کت‌و‌شلوارِ روزِ قبلِ دان چری حرف زده و خندیده بودن. سی سال هاکی رو با تحلیل‌های دان چری داده بودن پایین. حالا یهو آقای دان چری اخراج شده بود و یه قسمتِ بزرگ از زندگیشون رو با خودش کنده و برده بود.  مالکِ برنامه متنی منتشر کرد و توضیح داد که چیزی که آقای چری گفته، ارزش‌های این برنامه رو بازتاب نمی‌ده، بنابراین با احترام به ایشون و با تشکر از زحمات 40 ساله‌شون، ما علاقه‌ای نداریم چنین شخصی به نمایندگی از ما روی آنتن بره. 

و خب، این باعث شد خونِ مردم بیشتر به جوش بیاد. 

آدم‌ها شروع کردن به دست‌و‌پا زدن، فلسفه بافتن، اسم بردنِ مزایای دان چری برای هاکی، و طبیعتا در این بین، عده‌ای هم پای آزادیِ بیان رو وسط کشیدن. «پس آزادیِ بیان چی می‌شه آقای سی‌بی‌سی؟ سرزمینِ دموکراسی چی می‌شه؟ ما چه فرقی با کره جنوبی داریم اگه یه مجریِ محبوب نتونه نظرش رو بگه؟»


از زبونِ جیمز تورک، رئیس مرکز آزادی بیان دانشگاه رایرسون، پاسخ می‌دم. 

قضیه این‌طوری نیست که من آزادم هر چی بخوام بگم، تا جایی که قانون جلوی من رو نگرفته. قانون اولین خط قرمزی نیست که رد می‌کنید، آخرینشه. عواقب صحبت‌های شما می‌تونه متوجه روابط شخصی‌تون، یا روابط کاری‌تون بشه و روشون تاثیر بذاره. با وجودی که صحبت آقای چری ذیلِ جرائم نژاد‌پرستانه/نفرت‌پراکنی قرار نمی‌گیره، و بنابراین حرفش پیامدِ قانونی براش نداره، نحوه بیان کردنش نفرتِ شخصی ایشون رو بروز می‌داد، و سازمانی که ایشون رو استخدام کرده موظف نیست نقطه نظراتِ شخصیِ ایشون رو بربتابه. دان چری حق داره این حرف‌ها رو به اعضای خانواده‌ش بگه، تو خیابون بگه، یه عده رو دور خودش جمع کنه و بگه؛ اما همون حرف زمانی که روی آنتن گفته می‌شه، جا رو برای اعمال نظر مالک برنامه باز می‌ذاره. می‌تونه به نظرِ مالک برنامه‌ش توهین‌آمیز بیاد و در نتیجه‌ش ایشون تصمیم بگیره ارتباطش رو با مجری قطع کنه. 


آزادیِ بیان کارتِ out of jail مونوپولی نیست که شما رو به شکلی جادویی از روبرو شدن با عواقبِ کارتون نجات بده. دان چری نظرش رو بیان کرد، بابتش به زندان نرفت، ممنوع‌التصویر نشد، تبعیدش نکردن، و این معنیِ واقعیِ آزادیِ بیانه. آزادیِ بیان می‌گه شما حق طبیعیتونه که بتونید نظر شخصی داشته باشید، و بدون ترس بیانش کنید. اما آزادیِ بیان به معنیِ آزادی از عواقبِ اون‌چه بیان کردید، نیست. نمی‌گه این حق طبیعی شما و وظیفه دیگرانه که فارغ از محتوا و کیفیتِ حرفتون، یه تریبونِ چند میلیون مخاطبی در اختیارتون قرار بگیره. شما حق دارید نظراتتون رو اعلام کنید، و آدم‌ها حق دارن بهتون جواب بدن و باهاتون مخالفت کنن. آدم‌ها حق دارن بابت چیزی که گفتید ارتباطشون رو با شما قطع کنن، از کار برکنارتون کنن، تصمیم بگیرن دیگه شما رو به جمعشون راه ندن، و شما وظیفه دارید مسئولیتِ چیزی که گفتید رو به گردن بگیرید، عواقبش رو بپذیرید، حق واکنش دادنِ بقیه رو به رسمیت بشناسید. و اگر حرفی که می‌زنید برای جامعه خطرناک باشه، اون‌جا تازه سر و کارتون به قانون می‌افته.


***

برنامه Coach's Corner بعد از نزدیک به 40 سال روی آنتن رفتن، یک هفته بعد از این اتفاق کلا تعطیل شد. 


دان چری از حق آزادی بیانش برای بیان کردنِ نظرات مشعشعش استفاده کرد، صاحب‌کارش تصمیم گرفت دیگه تریبونش رو در اختیار کسی که این نظرات رو داره قرار نده، و جوانان سفید مفیدِ کانادایی بار دیگر یاد گرفتن: «حق آزادی بیان به من مجوز نمی‌ده عوضی باشم.»

۳۲ لایک
۱۷ شهریور ۱۱:۰۵ الکس وات
اونقدر هم عجیب نبود. جالب بود که چرا بقیه ما مردم جهان نمیتونیم با همین منطق ساده مسائلمون رو حل کنیم یا بیان کنیم. همین موضوع اگر اینجا اتفاق بیوفته اینقدر ولوشو و تشویش میشه که ما اصلا نمیتونیم منطقی راجع بهش فکر و اظهار نظر کنیم.

اگر بدونی که این پست رو در توضیح و پاسخ به چه مغلطه‌ی هیجان‌انگیزی نوشته‌م... :))

آزادی بیان یه سنت فرهنگی نیست، یه مورد قانونیه. آزادی بیان می‌گه که قانون‌گذار، دولت و پلیسش، حق افراد رو برای بیان نظرات و تصاحب اعتقادات مختلف باز می‌ذارند. اما مالک خصوصی و اعضای جامعه هم آزادند در چهارچوب قانون با همین فرد روبرو بشن.
اگه من پولِ تولید این برنامه رو می‌دم، پس منم که تصمیم می‌گیرم توش چی گفته بشه. (تفاوتش هم با ایران و صداسیماش اینه که من تنها تهیه‌کننده نیستم و همین دان چری مثلا می‌تونه بره سی‌تی‌وی [البته در واقع نمی‌تونه])

پ.ن. خب، این درست به‌نظر میاد. اما به همین سادگی هم نیست. چون باید دید پول دست کیه؟ مشکل نظام‌های اقتصادی غربی و نتیجتا مناسبات سیاسی و اجتماعی‌شون دقیقا همینه. اما این بهترین چیزیه که در این زمینه فعلا گیرمون اومده. :))) به امید قهرمانی رفیق فیدل کاسترو.

به قسمت‌هایی از قضیه توجه نکردی. بقیه آدم‌ها مستقل از این‌که پولت دستشونه، نونت دستشونه، جونت دستشونه، می‌تونن درمورد نظرت نظر داشته باشن، واکنش بدن، و گاهی واکنششون شاملِ این باشه که دیگه نخوان نظراتت رو بشنون. دوستانت می‌تونن تصمیم بگیرن که آدم مزخرفی هستی و باهات قطع رابطه کنن. خانواده‌ت می‌تونن تصمیم بگیرن که نفرت‌انگیزی و دیگه باهات حرف نزنن. در واقع همون‌قدر که تو حق داری بتونی انتخاب کنی چه چیز بگی، بقیه حق دارن بتونن انتخاب کنن چه چیز بشنون. بقیه به تو شنیدنِ حرف‌هات رو بدهکار نیستن در واقع. حالا یه موقع اون تریبون پولی یا غیرپولی مال کس دیگریه، کلا تریبون رو بر‌می‌داره می‌ره، تو می‌مونی و حوضت. یه موقع تریبون مال توئه، شنوندگان صندلی‌هاشون رو می‌زنن زیر بغلشون و ازت دور می‌شن.


[آزادی بیان موضوع ساده‌ای نیست و منم با خوندنِ چارتا مقاله و پست انگلیسی نمیام در موردش نظر بدم که چطوری اعمال کردنش درسته و کی به صورت تمام و کمال و بی‌عیب و نقص اجراش کرده. سر این‌که مرزش کجاست و تا کجاش مجازه بحثه. ولی این قسمتِ قضیه از بدیهیاتشه و خیلی‌ها هم توی چاله‌ش می‌افتن و (به شکل طعنه‌آمیزی) باهاش شروع می‌کنن به ساکت کردنِ معترضین. «من حق دارم هر چی بخوام بگم و تو حق نداری بهم اعتراض داشته باشی!»]

۱۷ شهریور ۱۲:۰۵ هلن پراسپرو
عجیب خوب!!

نه فقط منطقی که درباره آزادی بیان بود، بلکه شقایق هایی که روز یادبود می زنن...

@الکس‌وات
در توضیح و پاسخ به کدام مغلطه هیجان انگیز؟

در واقع اصلا عجیب نبود. از وقتی یاد این قضیه افتادم تو ذهنم عنوانش بر وزنِ «موردِ عجیبِ بنجامین باتن» شکل گرفته بود، منم دیگه دست بهش نزدم. با این‌که اصلا عجیب نبود. یه سری مساله‌ی بدیهی حل و فصل شد فقط. :))


[دوست ندارم نشونتون بدم. خودم بعد از خوندنش تا ساعت‌ها حالم بد بود. مقادیری توهین‌آمیز و عقده‌گشا‌طور نوشته شده و کامنت‌هاش هم دست‌کمی از خودش ندارن. چهار ساعت و ربع وقت صرف کردم و یه کامنت طولانی براش نوشتم که توضیح بدم چرا با وجودی که حرفش خیلی منطقی به نظر میاد اسب استدلالش لنگ می‌زنه، چون احساس کردم یه سری بدیهیات از آزادی بیان هست که خودش  و خواننده‌هاش اطلاعی از وجودشون ندارن. بعد دیدم خب، حالا که این‌طوره، از کجا معلوم برای خواننده‌های خودم هم این اشتباه به وجود نیاد؟ بیام به شما عزیزان هم این اطلاعات رو منتقل کنم، شاید برای شما هم جالب یا مفید باشه. در واقع برای اولین بار در عمرم به طور دقیق غم بزرگ رو به کار بزرگ تبدیل کردم. :دی الان هم غمه رد شده دیگه نمی‌خوام بهش برگردم. :) ]
[متوجه شدم خودت هم خونده‌ایش و زیرش کامنت واویلا گذاشتی. دیگه حرفی ندارم. :)]

۱۷ شهریور ۱۲:۱۵ نیمچه مهندس ...
دارم فکر میکنم با این منطق که هرکاری عواقبی داره حکومت های مختلف که مردم شون رو مجازات میکنن حق به جانب نمیشن؟هرچند خودم ته دلم این رو قبول ندارم،چون خیلی از قوانین،حقوق اولیه و انسانی رو در نظر نگرفتن.اما باز هم از چیزاییه که برای من یکم گیج کننده س.

هر کاری که خب عواقبی داره به هر حال. واسه همینه که ما دو سه هزار‌سال پیش متمدن شدیم، با قانون. :دی حالا یه جا آزادی‌ها رو گشاد می‌گیرن در حدِ این‌که می‌تونی واسه رئیس‌جمهور کشورت کاریکاتور جنسی بکشی، یه جا سفت می‌گیرن بابت مدلِ موت می‌فرستنت بازداشتگاه موهات رو می‌تراشن.


منتها مورد دان چری واسه این مورد بحث قرار گرفت که کارش غیر‌قانونی نبود. یعنی طبق قانون، حرفش hateful speech طبقه‌بندی می‌شه که مجازه، آدم‌ها مجازن بد‌اخلاق باشن(اومده با نگاه منفی در مورد یه اقلیت حرف زده گفته من باهاتون حال نمی‌کنم) نه hate speech که خلاف قانون و جرمه (و ترجمه فارسی مصداقش کمی سخته، به طور خلاصه و سمبل‌شده می‌شه این‌طور توضیح داد که اقلیت رو تهدید نکرده، تشویق به خشونت نداشته و برای جامعه خطر‌آفرین نیست) و این قضیه رو مطرح کرد که آیا تنها چیزی که می‌تونه به سخنان شما اعتراض کنه، قانونه؟ آیا تا وقتی قانونی رو نشکسته باشید، کسی حق نداره از حرفاتون بدش بیاد؟ آیا اگه آدم‌ها بابت حرف‌هاتون شما رو طرد کنن آزادی بیانتون نقض شده؟
و همون‌طور که توی این متن گفتم، دیدگاهی که من قبولش دارم می‌گه قانون خط قرمز اول نیست، خط قرمز آخره. فقط قانون نیست که می‌تونه تصمیم بگیره بهت تریبون نده. آدم‌های اطرافت هم می‌تونن واکنش بدن و حق دارن. حالا این‌که قانون خط قرمزش رو کجا بذاره داره زور می‌گه و کجا بذاره برای سلامت جامعه مفیده، از حوصله بحث و دانش من خارجه. :دی 

من دقیقا گفتم "مالک خصوصی و اعضای جامعه هم آزادند در چهارچوب قانون با همین فرد روبرو بشن." در این‌جا، با تاکید روی اعضای جامعه.
همون‌طور که مالک خصوصی با پولش تریبون می‌ده و حق تریبونش رو در اختیار داره، اعضای جامعه هم گوششون رو در اختیارت می‌ذارند و می‌تونند هر وقت خواستند بردارند ببرند (یا حتی یه چیزی هم بارت کنند).
اگه منظورت این بود که به این قسمت از قضیه توجه نکردم، کرده بودم. :)))

[اتفاقا با این موضوعی که توی گیومه گفتی زیاد روبه‌رو شدم. این‌جا دو حالت داره: طرف یا فهمی از آزادی بیان نداره، یا داره هوشمندانه مغلطه می‌کنه تا طرف مقابل رو که احتمالا توانایی/سواد کافی برای دادن جوابش نداره، ساکت کنه. تکنیک‌های شوپنهاوری. :)))]

حس کردم خیلی برداشتت از پست این بوده که صاحب برنامه پول داشته، زورش رسیده، تونسته، تریبون رو از دان گرفته. خواستم نقش بقیه لایه‌ها که رابطه مالی/جانی/عاطفی با دان نداشتن رو پر‌رنگ‌تر کنم برایت.


[در این مورد خاص، نظری ندارم. :دی ]

‎(:‎
یکی از بهترین نوشته هایی که توی این وبلاگ خوندم و حتما لینک میکنم بهش

علاوه بر این و کامنتی که برای دکتر نوشتی بنظرم فقط میشه یه جمله گفت که مهم اینه دیکتاتور از تیم من باشه وگرنه دیکتاتوری مشکلی نداره

چون حداقل کامنتهایی که توی پست تجاوز و بلاک اونا رو پاک یا بلاک کردی بعضی هاشون به هیچ عنوان همراهی با آزارگر و ایجاد حاشیه امن نبود ولی طبق همین نظریه حاضر نشدی از زاویه دید خودت باهاشون مواجه نشی
قبلا هم به کامنت گذارهای دیگه برچسب زدی، بدون اینکه قصدشون برات مشخص باشه نیت خوانی کردی و صرف عصبانی بودن به خودت حق دادی به نظر، فکر، عقیده و رفتار آدمهای اطرافت توهین بکنی
در این مورد خب دم دان چری گرم که نمیگه ما سفیدا و شما مهاجرای متحجر چسبیده به حرف دیگران

احتمالا به روش کاملا حکومتی قراره بگی اگه اذیتت میکنه اینجا رو نخون یا نیا
که باید بگم اصراری ندارم همیشه حرف موافق با فکر خودم بخونم و بشنوم و اشکالی در این مورد که بلاگر خوبی هستی ولی میتونم باهات نظر متفاوت داشته باشم نمیبینم

*بهرحال اون پست دکتر و نظر تو درباره مقصر بودن متجاوز تعارضی باهم ندارن‎(:‎

ببین مرد حساب.

توی این وبلاگ آدم‌ها به من فحش داده‌ن. به خانواده و دوستانم توهین کرده‌ن. منو تهدید کرده‌ن. برای خواننده‌هام اسپمِ موهن فرستاده‌ن. و من هیچ‌‌کدوم رو در قدم اول بلاک نکرده‌م. فرصت دوباره و سه‌باره داده‌م. خیر، حضرت عیسی‌وار اون یکی گونه‌م رو نیاورده‌م که کشیده‌ی دوم رو دریافت کنم، حضرت محمد‌طور شمشیر کشیده‌م و یکی خورده‌م دو تا زده‌م. هیچ‌کجا هم ادعایی جز این نکرده‌م.
اگر خواننده‌ی سابقه‌دارِ این وبلاگ باشی، دیده‌ای که بار‌ها سر این جریان‌ها بچه‌ها گفته‌ن کامنت‌ها رو ببند/تاییدی کن، و من توضیح داده‌م که اگه وقت می‌ذارید منو می‌خونید حقتونه وقت بذارم منم پاسخ شما رو به چیزی که گفته‌م، بخونم. همچنین دیده‌ای که ما یه جوک بین خودمون داریم که کامنت‌دونیِ جولیک از خودِ پست بیشتر توش مطلب داره، از بس با تک‌تک خواننده‌ها بحث می‌کنه و نمی‌دونه کجا باید ول کنه.
این چیزیه که من بابتش به خودم می‌بالم. که طی این سیزده چهارده سال، کامنت‌ها همیشه باز بوده، به روی همه باز بوده، مگر این‌که من در شرایطِ خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بدی باشم. (یا، پست در‌مورد مادر‌جان بهار باشه، چون بچه‌ها گفتن معذب می‌شن و نمی‌دونن چی بگن.) و تنها چیزیه که مطمئنم وصله‌ش به من نمی‌چسبه. و هر کس ادعا کنه منو سال‌هاست که می‌شناسه،
اگر صادق باشه می‌تونه به این مساله گواهی بده.

تشخیصِ این‌که کدوم کامنت موهنه و کدوم نیست، به عهده دریافت‌کننده‌ی کامنته. نه به عهده هیات ژوری. نه مجلس خبرگان. برای همینه که نویسنده وبلاگ نمیاد از خواننده‌ها رای بگیره که باید با نظرات چی‌کار کنه. شما استاندارد‌های اخلاقیت شل‌تر از منه؟ به خودت مربوطه. تو وبلاگ خودت شل‌تر رفتار کن و من حق دخالت ندارم. من دوست دارم کیفیت اخلاقی زندگیم رو بالا نگه دارم، توقعات اخلاقیم بالا باشه، سفت بگیرم، تو وبلاگ خودم سفت برخورد می‌کنم و این‌بار دیگران نباید دخالت کنن. نظرم هم در‌مورد تک‌تک بی‌فکر‌هایی که بلاک کردم، از اون کسی که گفت حالا اولویت ما الان اینه؟ (چیزی که صراحتا گفتم بر‌نمی‌تابم) تا اون کسی که گفت نه تو مقصر نبودی ولی بقیه دخترایی که بهشون دست‌درازی شده مقصرن، تا اون کسی که هر توهینی خواست کرد و تهش گفت پس فرق تو با جمهوری اسلامی چیه که نمی‌ذاری من توهین کنم، ثابته.

من تولید‌کننده محتوام پسر‌جان. شما مصرف‌کننده محتوا. من دارم به شما سرویسی ارائه می‌دم، شما دارید مصرفش می‌کنید. من حق دارم اعلام کنم شرایطم برای این‌که اجازه بدم شما از این سرویس استفاده کنید، چیه. No shirt, no shoes, no service. من حکومت نیستم که وظیفه داشته باشم دست شما رو باز بذارم بهم توهین کنید و لب‌هاتون رو ببوسم. فراتر از اون، من حکومت نیستم که وظیفه‌م باشه در خدمت شما باشم و رضایتتون رو فراهم بیارم. من با تک‌تکتون ازدواج نکرده‌م که وظیفه داشته باشم با خوب و بدتون بسازم. من دارم وبلاگم رو اداره می‌کنم به مثابه یک سرویس‌دهنده، و قوانین خودم رو براش دارم. توقع شما هم از من باید در حد یک سرویس‌دهنده باشه، نه بیشتر.
دوست دارید بی‌قید و ‌بند رفتار کنید؟ جا‌تون این‌جا نیست. بله، من حق دارم خواننده‌هام رو محدود کنم، باور کنی یا نه، این‌که منو با حضرت ماه و کیم جونگ اون مقایسه کنی، حقانیتت رو تایید نمی‌کنه. :)

من سر کامنتم برای اون پست، چهار ساعت و ربع وقت گذاشتم. قبل از نوشتن اون کامنت، سه ساعت رفتم دور زدم تا ناراحتیم بخوابه. نشستم به صاف‌ترین، پوست‌کنده‌ترین، خنثی‌ترین، بدون توهین‌ترین، حضرت عیسی‌طور ترین!! شکلی که می‌تونستم، توضیح دادم که اشکال کارتون کجاست. اگر اون کامنت تنها چیزی که بهت فهمونده، تاییدِ همون غلطیه که دکتر با میزان توهینی بیش از حد نیاز فرمود، من از اون روشن‌تر نمی‌تونم بهت توضیح بدم. امیدوارم خودت بعدا در خلوت خودت بهش فکر کنی، و متوجه اشتباهت بشی. 
همین.


+ بیا این مکالمه خودت با خودم رو هم بخون. ( این کامنت، کامنت‌های قبلیت و بعدیت) برام عجیبه که آدمی که این مکالمه باهاش صورت گرفته، بیاد بگه آره احتمالا الان می‌ندازیم بیرون، کارت اینه!

http://platelets.blog.ir/post/967#comment-XzQkmO-LssA

۱۷ شهریور ۱۷:۲۵ سرکار علیه
منبه ازادی بیان فکر کرده بودم اما اون طرف قضیهکهبرخورد بقیه باهاته وبقیه هماین حق رو دارن کم تر در نظرم اومده بود.
ممنونم :)

خواهش!

خیلی مفید بود خصوصا حرفهای جیمز تورک

خب بقیه‌ش که سرنوشت آقای دان چری بود که. :))

۱۷ شهریور ۱۹:۳۹ دامنِ گلدار
یکی از بهترین پست‌ها :)

مخلص!:)

۱۷ شهریور ۲۰:۰۲ سایه نوری
عالی بود ... خیلی لذت بردم از خوندن این پست.. به نظرم جدا از توضیح آزادی بیان که سخته و من حداقل در حدش نیستم..
اینکه من بگم : من با حق آزادی بیانم میگم و تو به احترام آزادی بیان من باید بشنوی یا ساکت بمونی یا... نقض در لحظه ی آزادی بیانه که من حداقل زیادد دیدم.. اصلا باید، نقض هر آزادیه..
خب اگر من از آزادی بیانم استفاده میکنم که نمیتونم گزینشی مثلا عواقبش رو نخوام.. یا اینکه مد شده بگن: طرف خودشه،، آزاده ... در بند چیزها نیست.. خب اینها خیلییی خوبن اما آزادی شما رو شاید خیلیا نخوان و حتی میتونن بی دلیل نخوان..
به هرحال همه چیز از اهمیت دادنهای توهمی به خودمون شروع میشه انگار جدای از هر مفهوم انسانی دیگری!!

ببین کلا آزادی قضیه پیچیده‌ایه و من فکر می‌کنم دانشم در حدی نیست که بابتش حکم صادر کنم. همین‌جا هم از یه استاد دانشگاه نقل قول کردم که دانشش رو داره. بنابراین نمی‌تونم صراحتا با نظرت موافق یا مخالف باشم. می‌دونم که مرز بین آزادی و هرج‌و‌مرج باریکه و اگه زیاد در موردِ مصادیقش حرف بزنیم، کم‌کم شروع می‌کنیم به قدم زدن روی مرز و تلو‌تلو خوردن. مثلا آره، باید نقض آزادیه، اما آیا همه‌ی آزادی‌ها حق دارن شکفته بشن و نباید محدودشون کرد؟ تا کجا می‌شه محدودشون کرد، و کدوم‌ها رو می‌شه؟

۱۷ شهریور ۲۱:۱۰ بَلـ ـوط
یاد گرفتم، کِیف کردم، دستت درست و مرسی.

خواهش می‌کنم بلوطکم. :دی

من به اون پست برخوردم
چقدر باحوصله تو کامنتا جوابشونو دادی. با اینکه به وضوح جو یارکشی و توهینو ایجاد کرده بودن.
من از عکس العمل دیرهنگامت برداشت کردم که تو روحتم خبر نداشته اونجا چی میگذره درحالی که به رگبار سرزنش گرفته بودنت. فکر کنم همینطور بوده باشه. و برام عجیب بود. کسی که تو تمام پستش تو رو مذمت میکرد که تریبون یه طرفه ساختی به خودش زحمت نداده بود تو رو وارد ماجرا کنه تا اگه حرفی داری جوابشو بدی! تو کامنتا هم ژست انتقاد دلسوزانه گرفته بود که من از سر محبت به جولیک انتقاد میکنم. و تو بی خبر از ماجرا! اینطور بود؟!

ممنونم که پست رو دیدی و بهم نگفتی. اگه همون روز که منتشر شد می‌اومدین نشونم می‌دادینش، ممکن بود حالم خیلی خیلی خیلی بدتر از چیزی بشه که اون پست لیاقتش رو داشت. :)


من هم توی پستی که در‌مورد بلاگر از دست رفته‌مون نوشتم، به پستی که انگیزه نگارشِ اون پست بود لینک ندادم. هدف این بود که نکته‌ای مطرح بشه، که شد. نیازی نبود وارد جزئیات بشیم، و علاقه هم نداشتم بازنشر‌دهنده‌ی جزئیاتی باشم که نشرشون رو اخلاقی نمی‌دونستم. ایشون هم اسم نبرده، لشکر موافقان رو به سوی من گسیل نکرده، نکته‌ای رو خواسته که مطرح کنه و گریزی هم به داستان وبلاگ من زده. همین. من واقعا ممنونم که نیومدن بگن ببین ما داریم در موردت حرف می‌زنیم، بیا از خودت دفاع کن! اگه هدف دفاع و حمله بود که خب برا خودم کامنت می‌ذاشتن. :دی متوجهی؟ می‌گم یعنی با این‌که لحن پست گزنده‌س و کامنت‌ها موهنن، هدف مطرح کردن نقطه نظرات صاحب وبلاگ در‌مورد آزادیه، که بهش رسیده. من اون وسط مثالم. حالا تمرکز خوانندگان رفته روی همون مثال که منم، اونم مساله‌ای نیست، من خودم راضی‌ترم که منو وارد قضیه نکردن. :)

[فقط دوست دارم اضافه کنم که من این بزرگوار رو نمی‌شناسم. یه بار شیش هفت سال پیش رفته‌م میتینگ وبلاگی، ایشونم اون‌جا حضور داشته. نه صنمی با هم داریم، نه فالوشون می‌کنم، نه خواننده ثابتشونم، نه طرز تفکرشون رو قبول دارم که حالا از این‌که باهام حال نمی‌کنن ناراحت بشم. اگه قراره هر‌کس از چند سال قبل منو می‌خونه و برام کامنت می‌ذاره ادعای شناخت و صمیمیت بکنه، بگید که من بایو رو برگردونم به اون قضیه "شکلاتی‌ترین شیرکاکائوی دنیا" و جمعی رو برهانم. :دی]

پستی که در جوابیه اش این پست نوشته شده درباره مقصر دونستن متجاوز بود؟
نظر نویسنده اون پست ایجاد حاشیه امن برای متجاوز بود؟
من در حال دفاع از متجاوزم که منو ارجاع میدی به فکر کردن بیشتر و دریافت اشتباهم؟
کل محتوای اون پست این بود کسی که رسانه داره و در این رسانه نمیدونه چه مخاطبانی با چه رده سنی و چه نوع تاثیرپذیری ای داره، بهتره برای خط و نشون کشیدن در رابطه با حرف و نظر دیگران طوری برخورد بکنه که خودش که مدعی انتقاد از یه ساختاره، پایه گذار یه ساختار غلط نباشه(البته تا اینجا که من فهمیدم و وکیل مدافع اون پست و نویسنده اش نیستم و طبیعتا خودتون میتونین باهم حرف بزنین و موضعتون رو روشن بکنید)

در رابطه با قانون گذاشتن برای دریافت سرویس که فقط میتونم بگم تمام نظریات ارتباطات رو یه تنه به زمین زدی
چندین سال کلی آدم میشینن روی میزان تاثیر دریافت کننده و تولیدکننده محتوا نظر میدن و بررسی میکنن ولی شما به تنهایی اعتقاد دارین با قوانین سختگیرانه میتونین این راه رو کنترل بکنید و این بهترین روشه و این منم که میتونم اجازه بدم چی گفته بشه و چی نه
در صورتی که سنگ بنایی که گذاشته میشه اصلا بر اساس اصول شما پیش نخواهد رفت و طبیعتا باعث میشه یه جای دیگه بلاگستان هم در نقد شما چیزی بنویسن و یه عده با اون موافق باشن و در واکنش به اون جای دیگه ای محتوای دیگه ای منتشر بشه و نهایتا به همون بنیان گذار اولیه هم برمیگرده و اونوقت ممکنه موج بسیار بزرگتری باشه که آزادی بیان به این سبک تقریبا توش بی معنی باشه

شما یه محتوا تولید میکنین و فارغ از اینکه آدمهای دریافت کننده با شما موافقن، مخالفن، نیمه موافق نیمه مخالفن، زاویه دیدشون فرق داره و قس علی هذا، میخواین فقط زاویه دید خودتون ازون بحث بیرون بیاد و اگه احیانا کسی نظر دیگه ای داره مثل پست تجاوز، به باطبی تشبیه میشه و از گوشه کنایه خوردن بی نصیب نمیمونه
دو تا کامنت بعدی همون کامنت ریپلای زده من رو هم میدیدین که زاویه دیدمون متفاوت بود و بازهم به نتیجه خاصی نرسیده بودیم
و ازون جولیک تا جولیک بلاک و پاک کننده کامنت تفاوت از زمین تا آسمان است و به عنوان خواننده قدیمی الان نمیدونم با کدوم نظر مخالفم پاکسازی میشم

*این نظرهارو گذاشتم که فقط بگم طبق کامنت و پست خودت، نوشته هات بسیار قابل نقدترن تا وقتی بخوای بگی من همینم که هستم و تمام

خب.

من جواب دیگری ندارم به شما بدم. حرفم رو زدم. شما دوست داری برگردی به خونه‌ی اول، من دوست ندارم. شما دوست داری فکر کنی من فقط منتظرم نظر موافق بشنوم، آزادی که این‌طور فکر کنی. منم آزادم که نپذیرم، همچنین آزادم بحثی رو که فکر می‌کنم به جایی نمی‌رسه، ادامه ندم. من چهار ساعت و پانزده دقیقه وقت صرف کردم تا تفاوت بین هم‌دستِ متجاوز با نقطه نظر مخالف رو بشکافم. چهار ساعت و پونزده دقیقه از عمرم که دیگه پسش نمی‌گیرم. فکر می‌کنم برای کسی که دوست نداره تفاوتشون رو بفهمه، چهار ساعت و چهارده دقیقه زیادی وقت صرف کرده باشم. :)

شما تا زمانی که تهدیدی برای من و جامعه محسوب نشید، حق دارید کامنت بذارید. اگر اجازه بدید منم به خودم حق می‌دم اگه ازتون خوشم نیومد بهتون بگم. من حتی ارزشی‌هایی که بهم فحش می‌دن رو بلاک نکرده‌م. برو از خانم لوسی‌می بپرس آیا هنوز می‌تونه بیاد بهم بگه اگر از هر چیزی ناراحتی صد هزار کشته بده تا ما از مسند قدرت بیایم پایین بعد هر غلطی خواستی بکن؟ یا آفتاب‌گردون هنوز می‌تونه بیاد بهم بگه بی‌شرفِ وطن‌فروش؟ وقاحت حد و مرز که نداره.:)

من کسی رو به باطبی تشبیه نکردم. حرف توی دهن من نذارید. ممنونم. خدای امام حسین ببخشدتون. :)

۱۸ شهریور ۰۰:۵۹ سایه نوری
آره همینطوره.. آزادی، هیچ قطعیتی نداره؛ اما خب کلا چی تو این دنیا قطعیت داره!
من بهتر میدونم سکوت کنم درباره ی مفاهیم و مصادیق عمیق و عمومیش و... چون بلدش نیستم اصلا.. ولی این پست خیلی خوب بود،ممنونم..
اما خب برای من آزادی مفهوم خلق پیدا کرده.. خلق جسورانه ی بی پروا با هرچیزی که هست حتی تجربه های ناخوشایند لحظه.. خلق منو آزاد میکنه و نترس و پیش رو؛ در حدی که آزادانه بدون آسیب به دیگری البته، حتی با شکستن چهارچوبها پیش میرم اما مسئولیت همه چیز رو تمام و کمال میپذیرم..
شایدم باید آزادیهامون رو خلق کنیم بی آسیب زدن، بی توقع، بی طلبکاری، بیخیال، رها، مسئولانه و تنها...

دیگه در این حد عمیق نمی‌دونم. :دی امیدوارم هرجا که هستید پیروز و سربلند باشید. چی بگم دیگه. :دی

۱۸ شهریور ۰۱:۱۰ آرزو ﴿ッ﴾
پست مفیدی بود، ممنون که وقت گذاشتی براش و اینجا به اشتراک گذاشتی. :)

خواهش‌مندم.

کره جنوبی؟

واقعا گفتم کره جنوبی؟ واهاهای! :))

مورد عجیب عادل فردوسی پور

مورد عجیب محمدرضا شجریان

مورد عجیب محمود شهریاری

مورد عجیب مزدک میرزایی

مورد عجیب سریال های مهران مدیری

مورد عجیب سید محمد حسینی

مورد عجیب خواننده های قبل از انقلاب و کار کردن خواننده های دلقک امروزی

و ...

کلا دیگه هیچی عجیب نیست . رسانه ها همه فاسد هستن . حکومتی و خصوصی هم فرقی نداره .
۱۹ شهریور ۰۱:۲۴ گیسو کمند
سلام! خوبی؟ منو یادته؟ دو سه سال پیش وبلاگتو میخوندم.
طبق معمول قلمت روان و پرمایه.👏🏻
اونجایی که گفتی وقتی کسی از رسانه برای بیان نظر شخصیش استفاده میکنه.....یاد مجری اخبار حیاتی افتادم. با اینکه طرد شدنش بعد از اون همه سابقه کار بی انصافی بود اما موافق کارش هم نبودم. نباید نظرش رو از راه صدا و سیما میگفت.

سلام، والا یادم که نیست ولی خوش برگشتی. :)حیاتی چی‌کار کرده؟

۱۹ شهریور ۰۲:۰۷ گیسو کمند
نشنیدی مگه؟
در مورد یکی از خواننده های خارج نشین(فکر کنم ابی بود) گفت: خب چه اشکالی داره که اینا برگردن ایران سالهاست که دور بودن از وطن و از این صوبتا. الان بیشتر از یک ماهه که دیگه اخبار نمیگه.

چقدر عجیب. رو آنتن زنده اینو گفت واقعا؟ بهش نمی‌اومد.

البته اینو هر‌جای دیگری می‌گفت سرنوشتش همین بود. :-/

۱۹ شهریور ۱۲:۱۶ گیسو کمند
آنتن زنده نبود ولی یکی از خبرنگارها تو خود ساختمون صدا و سیما ازش پرسیده بود و اونم اینو گفته. تازه تلویزیون هم پخشش نکرده بود توی اینستا و اینا دست به دست شده بود. ولی خب خبرنگار، خبرنگار صدا و سیما بود دیگه.

دقیقاً...

خب اون دیگه خیلی عجیبه.

ن متوجه نشدم ، الان نسبت به‌ اون پست تجاوز و اون رفتار عذرخواهی کردی؟
الان خودت رو با دان چری مقایسه کردی؟ یا بنا به استدلال جیمز تورک میگی تو از خط قرمز اخلاقی رد شدی و بقیه حق داشتن بهت اعتراض بکنن و تو بلاک کردی؟ همچین چیزی؟

به نظر شما، باید بابت این‌که افرادی که از تجاوز حمایت می‌کنن بلاک کرده‌م، عذرخواهی کنم؟ 

این پست آموزش آزادی بیان بود برای افرادی که در استفاده ازش دچار اشتباه می‌شن. 

خب اخه این پست متناقض با رفتارته
الان یعنی داری میگی 'آزادی بیان' همونه که تو میگی؟ و رفتارت در پست تجاوز درست بوده؟ و خودت در استدلال و استفاده ازش دچار اشتباه نشدی؟

بله، "رفتارم" در پست تجاوز درست بوده، هنوز هم پاش هستم. تو قرن ۲۱ باید التماستون کنیم که تو رو خدا از متجاوزین دفاع نکنید، براتون دلیلم بیاریم. الله اکبر.


کجای این پست در تناقض با تصمیمِ من برای تریبون ندادن به افرادی که برای متجاوز حاشیه امن درست می‌کنن قرار می‌گیره؟ توضیح بدید.


اصلا سوای این‌که این طرز تفکر بی‌شرمانه، نابخردانه و آسیب‌زننده‌ست، حاشیه امن برای متجاوز درست می‌کنه و انگیزه قربانیان رو برای پیگیری کاهش می‌ده، این کامنت‌ها من و عده دیگری که تجربه مشابه داشتن دچار ناراحتی شدید روحی کرده. حق طبیعی و قانونی شما نیست که بیاید دم در خونه من، زنگ بزنید، در رو که باز کردم بهم گوجه پرت کنید. من به شما سیبل پرتاب گوجه شدن بدهکار نیستم. هیچ‌کس نیست. اگر باز هم حق به جانب مرتکبش شدید، حق طبیعی منه در رو به روتون ببندم و دیگه هرگز جواب زنگتون رو ندم. من به شما اعلام کردم به گوجه حساسیت دارم و شما اصرار دارید بهم گوجه پرت کنید. گوجه پرت کردن کار غلطیه، پرتابش به کسی که اعلام کرده حساسیت داره غلط‌تر. در رو به روتون بسته‌م و ایستادید پشت در خونه‌م فحش می‌دید که "اگه نمی‌خواستی بهت گوجه پرت کنن، خونه نمی‌خریدی، می‌رفتی تو غار از ما پنهون می‌شدی!" "کسی که به گوجه حساسیت داره صلاحیت نداره بگه گوجه پرت کردن درسته یا غلط!" "اگه نذاری گوجه پرت کنیم آزادی عمل ما رو گرفتی!"

یه کم به قضیه دقیق شید.

سلام
میگم حالا فقط اون برنامه باهاش قطع همکاری کرده یا کلا ممنوع التصویر هم شده؟

ولی کلا استدلال جالبی بود

خیلی خوبه که فرهنگ اونا رو و طرز فکرشون رو اینجا بیان می کنی

در رابطه با خودکشی
تو حیفی واقعا
با این همه نظرات جالب و تاثیری که میتونی روی بقیه بذاری



ممنوع‌التصویر نشده، فقط صاحب برنامه انداختتش بیرون.

خب اول این موضوع که کجای اون کامنتا حاشیه امن برای متجاوز بود؟
من خوندم ، بنظرم چرا به موضوعات به صورت صفر و یک نگاه میکنی؟ کی و کجای دنیا اینطوری نگاه میکنه؟ جز متعصبین به یک موضوع؟
حتی یک درصد هم جای بحث نذاشتی. یک درصد هم برای خودت امکان اشتباه قائل نشدی. و این مورد بدون درنظر گرفتن تجاوز از هر زاویه و منظری بهش نگاه بکنی خوب نیست.
دوم، شما اینجا تریبون دارید مگه نه؟ صاحبش هم خودتون هستید. صاحب یه رسانه بودن شما رو محق میکنه که هر رویه ای نسبت به رسانه تون داشته باشید ولی لزومی نداره صرفا رفتار و نظرتون درست باشه . و اینکه به این روش با منتقد برخورد بشه. اینجا جمع سه چهار نفره نیست (گرچه جمع سه چهار نفره هم قوانین خودشو داره که میتونه بشدت محکومتون بکنه)
منظورم اینه که مثال دان چری و مقایسه ش با مورد پست و رفتار شما، چه اشتراکی درمورد آزادی بیان داشت؟ شما مفاهیمی رو توضیح دادین که کاملا برعکسش عمل کردین. ((حق آزادی بیان به من مجوز نمی‌ده عوضی باشم))
خب؟
چرا حق شما (شمای نوعی) سیبل گوجه شدن نیست؟ کسی همینطوری بشما گوجه پرتاب نمیکنه. شما اگه کاری کرده باشید قبلش که مستحق گوجه خوردن باشید، چرا که نه؟
باشه در رو ببندید و دیگه عکس العمل نشون ندید (جواب ندادن به کامنتها)
اما حالا که شما هم دمپایی پرت میکنید ، دیگه نمیتونید بگید من به گوجه حساسیت دارم، لطفا نارگیل پرت کنید!
همونطور که حق طبیعی شما اعلام نظره ، حق طبیعی معترضین هم پرتاب هر نوع جنسیه. اگه شما میگی کسی نمیتونه تعیین بکنه که شما چی بکی و چی نگی، لذا شما هم نمیتونی برای رفتار معترضین قانون بذاری. و اگه قانونت درست باشه، اره اوکی. اما اگه از زور استفادن بکنی و فشار و قدرت (بستن، بلاک کردن، توهین زدن یک نظر معمولی بعنوان حامی متجاوز (طبق تحلیل خودت که یک درصد هم جای اشتباه براش قائل نیستی) صرفا چون کاملا باهاش مخالفی ... این چیه بنظرت؟
من فکر کردم موضوع به این وضوح رو قبول کردی! سخته مگه؟
مثال گوجه هم همین. یه قصه رو از وسطش تعریف نکنید. جامعه شناسی هزار لایه داره. توی کتابا و تحلیلهای دانشگاهی نیست. چیزیه که داره اتفاق میوفته

الف-
از وسطش تعریف نکنم؟ باشه. من اومدم براتون تعریف کردم پسری به من تعرض کرده. خواننده‌هام شروع کردن از تجربه‌های آزار دیدنِ خودشون نوشتن. ما اعلام کردیم که به گوجه حساسیم. بعد یه عده راه افتادن به گوجه پرت کردن که حقتونه. تقصیر خودتونه. خواننده‌ها دچار ناراحتی شدید روحی شدن. یک نفر تو شرایط خودکشی قرار گرفت. نویسنده وبلاگ یه حمله عصبی بیست ساعته رو تحمل کرد. من تصمیم گرفتم که افرادی که شرایط رو دیدن و تصمیم گرفتن که گوجه پرت کنن آگاه کنم کارشون چه آسیبی به ما گوجه‌خورده‌ها می‌زنه. پست آخری رو نوشتم و گفتم گوجه‌هاتون به من آسیب می‌زنه. به ما آسیب می‌زنه. اگر به هر طریقی اصرار کنید گوجه پرت کنید، من جون و روان خودم و بقیه رو مقدم بر دلِ نازکِ بیشعوری که این تصمیم رو بگیره می‌دونم و بلاکتون می‌کنم. 
گوجه‌ها خیلی قبل از این‌که دمپایی‌ای پرت بشه، خورده تو سر و صورت من و خواننده‌هام، هم‌وطن. بار آخری بود که این قسمت رو که بدیهی‌ترین قسمتشه توضیح می‌دم. هر چند که شما این‌جا هم اومدی گفتی «اگه خودت کرم نریخته باشی کسی بهت گوجه پرت نمی‌کنه!» :| اصلا مهم نیست که نظر شخصی شما در مورد تجاوز چیه، این‌که بدونید کسی روی تجاوز ماشه داره و با اصرار بیاید حرفاتونو تکرار کنید، در پر‌گذشت‌ترین حالتم تشخیصم اینه که خودخواهی محضه. و شما شاکی‌اید که طرف چرا سلامت روان خودش رو به دلِ نازکِ کسی که با اخطار قبلی ماشه‌ش رو کشیده، ترجیح داده، و می‌گید حالا که دمپایی پرت کردی... نه بزرگوار. من بهتون گفتم که دارید چی کار می‌کنید، گفتم که چه آسیبی به من و خواننده‌هام می‌زنید، و شما همچنان تلاش کردید منو ندیده بگیرید. من قبل از بستن در رو گوجه‌هاتون، سر برخی‌تون فریاد کشیدم که بسه، و حق داشتم. آتنای کبیر که الهه عقل و خرد بود هم گاهی اعصابش خرد می‌شد، و آدم‌ها رو تبدیل به گورگون می‌کرد. این تریبون دست منه، صاحبش منم. و بر خلاف آتنای عزیز، من قبل از بیرون انداختنِ دان چری‌ها، بهشون یک‌بار فرصت دادم که اشتباهشون رو جبران کنن. 

ب- مشکل شما اینه که یه موضع‌گیریِ کلی راجع به تعرض دارید (تعرض بده، بله ما هم همینو گفتیم، ما آدمای خوبی هستیم!) و فکر می‌کنید همین کافیه برای این‌که توی موضعتون در مورد شخصی که مرتکب تعرض می‌شه اما و اگر بیارید، و حالا که موضع‌گیری کلی‌تون در مورد ذات تعرض اینه که «تعرض بده»، حسابتون با کسی که فکر می‌کنه کلا تعرض کار خوبیه و حقتونه، سواست. هنوز نپذیرفتید تعرض توجیه‌نا‌پذیره و حق دادن به متجاوز تحت هر شرایطی محکومه(چون به یارو کمک می‌کنه با دل قرص‌تر مرتکب اون عمل شه، چون دل قربانی رو می‌لرزونه و گزارش‌ها رو کم می‌کنه و شانس گیر افتادن متجاوز رو کم‌تر). فکر می‌کنید اینا نظر شخصی منه. می‌دونید چرا؟ چون از روی منابع، استدلال‌ها، بحث‌ها، کامنت‌های قربانیا می‌پرید، فکر می‌کنید " اون کسی که این حکم رو داده به این فکر نکرده که اگه دختر/پسر خوشگل بکر و یوسف‌صورتی و فرشته‌سیرتی لخت مادرزاد، مست و ملنگ، مواد زده و رو هوا، خودش رو تو بغل جوون تازه بالغی انداخت که در عطش رابطه جنسی می‌سوزه و فشار جنسی روش زیاده و کسی هم نبود که جلوی اون جوون رو بگیره و جوون حدس می‌زد اون پسر/دختر روش کراش داره و اگه بهش پیشنهاد بده حتما قبول می‌کنه، اون‌وقت چی؟" بعد میاید توجیه می‌کنید که بالاخره این حکم یه سوراخی داره دیگه. نگاه کن، این‌جا مثلا حق با جوونه که با دختر/پسره بخوابه! بعد من و بقیه که اصول اخلاقیمون رو می‌شناسیم با چشمای گرد بهتون نگاه می‌کنیم که "...نه واقعا، حتی تو اون شرایط هم جوون صد در صد مسوول و مقصر اعمال خودشه" و دعوا می‌شه.

این‌جوری نمی‌شه که من هی بیام توضیح بدم، منبع بیارم، بحث کنم، شما بگید "نه ولی به نظر من..." فکر می‌کنید چون از روی شکم یه عددی می‌پرونید باید برم عدد بیارم که خیر عدد شما صحیح نیست؟ اگر نظر شخصیتون یه چیزیه باید هفت تا مقاله از نیچر بیارم که نظر شخصیتون غلط و آسیب‌زاست؟ بیا یه بار این بازی رو برعکس بازی کنیم، چطوره؟ برای من منبع و مدرک بیار که حق دادن به متجاوز و سرزنش قربانی کار درستیه، جواب می‌ده، آمار تجاوز رو کم می‌کنه، باعث می‌شه قربانیان راحت‌تر گزارش بدن و شکایت کنن، باعث می‌شه متجاوزین دست‌و‌دلشون بلرزه و کمتر دست به تعرض بزنن. برای من مدرک بیار که اگر کسی در هر شرایطی، به کسی در هر شرایطی تعرض کنه، میزانی از تقصیر و سرزنش رو باید با قربانی تقسیم کرد. بیا ثابت کن این چیزی که روان‌شناسم، مشاور اجتماعیم، مشاورم تو دانشگاه، دفتر آزار جنسی کنکوردیا، پلیس مونترال، روش توافق دارن که سیاه مطلقه و سفیدی توش نیست، جای بحث توش نیست، جای سوال توش نیست، جای بحث و سوال داره. استثنا داره. برو در مورد آمار خودکشی در قربانیان تجاوز و علت‌هاش بخون و برای من مدرک بیار که حمایت آدم‌ها از متجاوز و بهونه تراشیدن برای شرایطش، تاثیری توی این آمار نداره. بیا بگو اون شرایط روحی ناخوشایندی که بعد از کامنت‌های پست نقل‌قول برای قربانیا به وجود اومد و داشت یه نفر رو می‌برد لب مرز خودکشی، بزرگ‌نمایی بوده و ای بابا مهم نیست. بعد که اثبات کردی متجاوز گاهی حق دارد، کامنت‌هایی که بلاک کردم هم‌دست متجاوز نبوده‌ن، به متجاوز کمک نمی‌کنن، خطری برای اجتماع نداشته‌ن و انتقاد سازنده به ساختار جامعه هستن!!، ما اصلا می‌شینیم در مورد ابعاد شخصی ماجرا هم حرف می‌زنیم. با هم در مورد این‌که "آیا من در قالب صاحب این وبلاگ، حق دارم کسی رو بلاک کنم، چون رفتارش چند نفر رو تو شرایط حمله عصبی قرار داده و از اصلاح رفتارش هم سر باز زده؟"هم، بحث می‌کنیم.

اگر با مدرک اومدی، بیا. من به پشتوانه این همه آدمی که کارشون اینه حکممو دادم، با "نظر شخصی" آقایون صحبتی ندارم. دیگه ندارم. شما یه هفته‌ای دیر اومدی. موافقان بحثاشونو کردن و رس منو کشیدن. اینو می‌گم که بهونه نکنی که "اگه می‌خوای بحثای همه رو بپیچونی کلا پست نذار!" و بریم به بیراهه. اگر کلا نیومدی، فرض رو بر این می‌گیرم که نظری نداری و کامنت‌های اخیرت رو ندید می‌گیرم. ولی. ولی. ولی. اگر مسیر اول رو نرفتی، دیگه اخطار‌هات رو گرفته‌ای، توضیحاتتم شنیده‌ای. از چیزی که تمام بلاک‌شده‌های قبلی دریافت کردن، بیشتر. اولین کامنتی که ببینم در توجیه و دلداری و هم‌دردی با متجاوز بذاری، دسترسی کامنت‌های بعدی رو ازت می‌گیرم. جای بحثی هم نمی‌مونه.

کلی متن نوشتم ، post نشد ، پاک شد :(
با یه قسمتایی موافقم ، اما با یه قسمتایی همچنان نقد و مخالفت خیلی جدی داشتم
بنظرم مثالهات خیلی ناپخته ست.
تازه از خواب بیدار شدم، دیگه توان ندارم اینهمه رو الان بنویسم :/
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
پلاکت پیشرفته: https://t.me/commaButBetter
دستچین از بلاگستان
آرشیو دست‌چین
نور خدا
سیاه و سفید
مغازه‌ی خودکشی
عشق، زخمِ عمیقی که هرگز خوب نمی‌شه...
رقص ناامیدی
آب جاری
If Social Media Hosted a Party
کادر درمان
دوستت دارم پس به تو آسیب میزنم
تماشاگر
باز و بسته کردنِ یک در
پینوکیو
People help the people
رنج «سکوت» : اقلیت بودن
تگ ها
بایگانی
پیشنهاد وبلاگ
رویاهای کنسرو شده
روزهای زندگی یک مسافر
نیکولا
پرسپکتیو
حبه انگور
اعترافات یک درخت
میلیونر زاغه نشین
از چشم ها بخوانیم
درامافون
جیغ صورتی
خودکار بیک
خیالِ واژه
در گلوی من ابرِ کوچکی‌ست
هذیانات
کافه کافکا
برای هیولای زیر تختم
پنجره می چکد
در من نهفته گویا، یک دایناسور خوب!
زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک
آشتی با دیونیسوس
دامنِ گلدارِ اسپی
همیشه تنها
کوچ
بوسیدن پای اژدها
هویج بنفش
حمیدوو برگ بیدوو
اوایل کوچک بود
آراز غلامی
Meet me in Montauk
یادداشت های یک دختر ترشیده
Mahsa's moving castle
تویی پایان ویرانی
قالب: عرفان و جولیک بیان :|